Dr Əbdulgəfar Bedi

 دکتر عبدالغفار بدیع

 

اسلام ملّی( تورکی)۱۵

اسلام تورکی و اسلام شعوبی


۱
جدّ فرهنگی اروپا(دانش جغرافیایی، اکتشافات و فنون تجارت، متدولوژی علمی و ...) اسلام تورکی و عربی بوده است. مسیحیّت ملّی برای زدودن این هویّت فرهنگی از خویش از ترویج اندیشه های شیطانی شعوبی ابا و تابّی ندارد. فرانسه، کانون تربیت شعوبی ماسونی است کتاب خداوندان الموت را سازمان امنیّت فرانسه نوشته است.حسن صباح در خنجرزدن بر اسلام تورکی( سلجوقیان) از هر نوع همکاری و همیاری با مسیحیان دریغ نداشت. فقدان فلسفه ملّی و اسلام ملّی و فقر علوم غیردقیقه که فلج فکری و انفلاس دوشونجه تورکان مسلمان خصوصا آذربایجان را دنبال داشت کمک کاری برای شعوبیه بود. یعنی ما را چنان فریفتند که اگر بر علیه رضاخان و شعوبیه نئومدرن بمنظور بدست گرفتن قدرت سیاسی تلاش می کردیم گویا آزربایجان را از دست می دادیم. مع الاسف ملل تحت ستم  به خاطر ضعف اعتماد بنفس( اؤز گونلیک) بدنبال کسی می گردند که آنها را نجات دهد حالیا که نمی دانند آن کس هم عین خودشان است و بتی بر بتهای او می افزاید لذا از بتهای خودساخته انسانی و ذهنی توان عبور را ندارند..اسلام تورکی حنیف چون ابراهیم بت شکن بوده است. ما تورکان مسلمان باید از بتها و قهرمانان خودساخته و برساخته گذرکنیم. اگر گذر رخ ندهد ایستایی دوشونجه و اندیشه رخ دهد. نقش نقیش شیطانی بتها مسدودکردن اندیشیدن است.قدرت و استراتژی معاصر تورکیه و سازمان دولتهای تورک از تاریخ ملّی تورکی اسلامی جهان تورک برمی خیزد. امروز، جهان عرب غرق در نوکری به غرب است و هیچ حرکتی را قادر به انجام نیست فاقد استراتژی و در بلاتکلیفی تام و تمام است. تورکیه به برکت اتّحاد ملّی و اسلامی از دایره کوچک ناسیونالیسم برساخته غربی بیرون آمده و جانب جهانی شدن تورک حرکت کرده است و حمایت دو میلیارد مسلمان را با یک حرکت کم هزینه جلب کرده است که در آینده بیشترین بهره برداریها را در مقابل ماسونها و ملّی گرایی عرب ضدّ تورک و حتی مقابل چین خواهدنمود زیرا انسان تورک و جهان تورک از نظر تاریخی، رقیب جهان صلیبی و ماسونها و یهودیّت است تورکیه و جهان تورک در ویزیون یکصدساله هم از همین دیدگاه و در همین زاویه حرکت می کند که در مقابل استحمارگران غربی، شمّه ای از قدرت را به نمایش می گذارد و تن صلیبیون را می لرزاند و اجازه نمی دهد که آنها قدرت جهان را بدون جهان تورک بدست بگیرند زیرا سیاست هر آن قابل تغییر است و زیبایی آن هم به همین تغییر وابسته است، سیاست تغییر نکند کریه می شود. وقتی جهان عرب و مسلمانها در مقابل اسرائیل سکوت می کنند یعنی به اسرائیل قدرت می بخشند  که در آینده اسرائیل هر کاری دلش بخواهد انجام دهد و امروز انجام می دهد دومیلیارد مسلمان را تحقیر کند و به بردگی فکری و استراتژیک می کشاند  و تبعات سنگین برای جهان اسلام و جهان تورک ایجادمی کند در این میان غلبه قصّاب غاصب، و این همه حسرت و تحسّر به فقدان یک خلافت مدرن تورکی اسلامی و فقدان بمب هسته ای در جهان تورکی اسلامی برمی گردد این دو فقدان، فلسفه ملّی غرب و مسیحیت صلیبی ماسونی و اولیگارشی یهودی و زرسالاران پارسی و شاخه ارتدوکسی شعوبیّه را تقویت می کند. تورکیه و جهان تورک با توجه به رهیافت تاریخی مدّعی رهبری و قدرت است تمام تورکان مسلمان در هدایت اسلام تورکی معرفت اندیش چشم در چشم تورکیه دوخته اند تورکیه هم نمی تواند مانند ناسیونالیسم عرب که پس پشت مکاتب غربی چون سکولار و دمکرات و لیبرالیسم و ...که ساخته و پرداخته خود غربیهاست پنهان شده و بی تفاوت بماند. تورکان مسلمان صدها سال است که با یهودیّت و مسیحیّت جنگ مکتبی دارند. اگر اسرائیل پیروز میدان شود سراسر قلمرو تورکان مسلمان خصوصا تورکیه مستعدّ فلسطینی و غزّه ای شدن است. زیرا هیچ سازمان غربی به بمب هسته ای اسرائیل نظارت ندارد.

 ۲
در صدر اسلام خلیفه اوّل و دوم و چهارم از مردم عادی قابل تمییز و تشخیص نبودند شعوبیّه کلاسیک، حادثه سقیفه را که به انتخاب ابوبکر صدّیق به رهبری با رایِ اکثریت انجامید حقِّ علی ع دانستند و بنیان چالشی عظیم را در اسلام درانداختند در حالی که امام علی ع در نهج البلاغه در جواب طلحه و زُبیر چنین می فرمود: رغبتی به خلافت نداشتم و نمی خواستم بر شما ولایت و حکومت کنم و این شما بودید که مرا دعوت کردید و آن را بر من تحمیل نمودید باز در نامه ششم نهج البلاغه ح. علی ع می فرماید: انّه بَایعَنِی اَلْقَوْمُ اَلَذِینَ بَایعُوا أَبَابَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ عَلَى مَا بَایعُوهُمْ عَلَیهِ فَلَمْ یكُنْ لِلشَّاهِدِ...: همان کسانی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند همان قوم به همان شکل نیز با من بیعت نمودند. صحّت شکلی تعیین خلیفه و نحوه بیعت راح.


عرفان ملّی( تورکی اسلامی)۱۲

میتولوژی تورکان: رنگین کمان(گؤی قورشاغی) و صاعقه(ایلدیریم(

 

مولانا جلال الدین عارف تورک مسلمان در مثنوی می گفت:

سرخ و سبز اوفتاد نسخ نو بهار

چون خط قوس و قزح در اعتبار

نه مهم بار است و سه ماهم فرح

نعمتم زوتر رو از قوس قزح


۱
عربها به گؤی قورشاغی، قوس قزح می گویند و مولانا هم از همین کلمه بهره برده این که هر خطّی از آن واجد معنایی است برخاسته از مفکوره تورکان است. در باور تورکان، رنگین کمان مفهومی ویژه دارد. رنگین کمان پلی بوده که زمینیان را به آسمانیان، فرشیان را به عرشیان می رسانده زیرا پرتوی سترگ از آفتاب عالمتاب بوده است.دیده شدن رنگین کمان پس از طوفان، حکایت از فروکشی و فرونشستن خشم خداوند بوده است. در آنادولو و آزربایجان رنگین کمان با اسامی آناقوشاق، گوک قوشاغی،(Gökkuşağı) 

 ( Göy qurşağı) گؤی قورشاغی، "شال مادر"، "شال مادر فاطمه"خوانده می شود. قورشاق یعنی، قوس،کمربند،کمان،البته کمان در تورکی معادل yay است رنگین کمان را آلا قورشاغی هم گویند یعنی، رنگارنگ. خط استوا را در تورکی آنا قورشاق یعنی، کمان اصلی می نامند خط استوا چون قوسی به دور زمین کشیده شده. هنگام دیده شدن رنگین کمان با گفتن اینکه نور بر انسانهای خوب می تابد، از وجود رنگین کمان تعبیر به خیر و برکت می شود. در بین مردم گفته می شود که همگان دوست دارند از زیر رنگین کمان عبورکنند، اما هیچ کس نتوانسته از زیر آن عبور کند. اعتقاد بر این است که رنگین کمان به انسانها هیچگاه اجازه عبور از زیر آن را نمی دهد. اما گفته شده که اگر کسی بتواند از زیر رنگین کمان عبورکند، تمامی گناهانش بخشیده می شود، کلیه آرزوهایش برآورده می گردد و ثروتمند می شود. اگر نازا باشد، صاحب فرزند می شود. حتی عقیده ای وجود دارد که می گوید کسی که از زیر رنگین کمان عبور کند، جنسیتش تغییر می کند. در رنگین کمان اگر رنگ سبز در پایین قرار گیرد، آن سال سال پر برکتی می شود. اگر زرد در پایین قرار گیرد، آن سال بیماری زیاد می شود، اما در نهایت همه از این بیماری جان سالم بدرمی برند. اگر رنگ سرخ در پایین باشد، آن سال جنگ و خونریزی می شود و اگر رنگ آبی آسمانی در پایین قرار گیرد، زمستان سخت و طولانی در انتظار مردم است. اگر رنگ صورتی در پایین باشد، آن سال بیماریهای مسری و واگیردار زیاد می شود و در نهایت اگر رنگ خاکستری در پایین قرار گیرد، آن سال باران زیاد می بارد، رودخانه ها طغیان می کنند و کشتیها غرق می شوند.

۲
بر اساس عقاید قدیمی مرسوم در بین تورکان، در رابطه با صاعقه نیز آداب مختلفی وجود دارد. برخی می گویند، جایی که صاعقه در آن بیافتد، جای مقدّسی است. برخی دیگر نیز بر این عقیده هستند که جایی که صاعقه در آن افتاده، برای انسانها و حیوانها خوش یمن نباشد. بنابراین سعی می کنند به این مکان نزدیک نشوند حتا حیوانات خود را از این مکانها دور نگه می دارند.در آنادولو و آزربایجان جهت بدورماندن از صاعقه برخی آداب و رسوم خاص رواج دارد. مثلا گفته می شود که اگر فرد و یا حیوانی دچار صاعقه گرفتگی شود، باید فردی که در کنار این انسان و یا حیوان صاعقه گرفته ایستاده، بلافاصله او را از محل دورکرده و به جای دیگری ببرد، در این صورت فردی که دچار صاعقه گرفتگی شده، زنده می ماند. گفته می شود، به هنگامی که آسمان شروع به غرّش کرد و رعد و برق جهید، فرد باید جسم فلزی را که در دست دارد، بلافاصله بر درختی بکوبد. همچنین اگر در دست خود اشیای فلزی همچون تبر و داس داشته باشد، باید آنها را نیز بلافاصله بر روی درختی که در نزدیکیش قرار دارد، بکوبد. اعتقاد بر این است که صاعقه بر محلّی که فلز وجوددارد، می افتد. بنابراین با زدن جسم فلزی که در دست دارد بر روی درخت، سبب می شود تا صاعقه بر درخت بیافتد و بدین ترتیب از خطر صاعقه گرفتگی در امان می ماند. همچنین به هنگام رعد و برق، انسانها بلافاصله کلمه شهادت بر زبان می آورند و آیاتی از قرآن را تلاوت می کنند. تمامی این آداب و رسوم و آیین ها از نقطه نظر تعیین اعتقادات تورکها در مورد سیستم کیهانی حایز اهمیت است. احترام قایل شدن تورکان به خورشید و دیگر اجسام کیهانی، بدین دلیل است که معتقدند خداوند به این اجسام آسمانی قدرت فوق العاده ای عطاکرده است. بدین دلیل است که آداب و رسوم تورکان از آسیای میانه تا به امروز ادامه یافته است. امروزه آداب و رسوم و آیینهای مرتبط با آسمان و اجسام کیهانی بعنوان باقیمانده های اعتقادات موجود در دنیای قدیم جلب توجه می کند.

بی جهت نبود که ملاّی تورک هم می گفت:

این نشان خسف و قذف و صاعقه

شد بیان عزّ نفس ناطقه

و بی جهت نیست قرآن، ثمود و عاد و بنی اسراییل را با صاعقه مجازات می کند.(یرسل الصواعق-فاخذتهم الصاعقه و ...


مکتب ملّی(مکتب تبریز) ۱۰

ملّی مکتب، تبریز مکتبی

بابا مزید تبریزی

۱
تجلّی تام و تمام مکتب تبریز در دیوان شمس و در سرّ مناسبت، مرافقت، مصاحبت و مجالست شمس تبریزی با مولانا نهفته است. مولانا می گوید وقتی شمس به من آویخت در من یک نمی دانم مبارک را با می دانم نامبارک جایگزین کرد من تصمیم به ندانستن گرفتم؛ من سوی بی سو را، خوی بدخو را، سیلاب و جو را، بازار و این کو را، نکوگو و بدگو را، دست و بازو را، گندیده تزغو را، نان و ترازو را، این زن و این شو را، غمزه چشم و ابرو را، اصل این بو را، این درد پهلو را، درد و دارو را، هندو را، ندانستم و نخواستم بدانم و یک دانستن به من بخشید و آن رهاکردن حرف هندو و دیدن تورکان معنی و میران مه رو بود. بریدن مولانا از مفکوره هندی فارسی مجوسی و عطف عنان به مفکوره تورکی اعتدالی حقیقت اندیش معرفت اندیش مهمّ ترین تحفه شمس به مولانا بود:

رها کن حرف هندو را
ببین تورکان معنی را
دیوان شمس: غزل ۱۴۳۹

من این ایوان نه تو را
نمی‌دانم نمی‌دانم
من این نقاش جادو را
نمی‌دانم نمی‌دانم
بو ایوان ایچ ایچه اولدو
بیلنمم من بیلنمم من
بو نقاش ائیله دی جادو
بیلنمم من بیلنمم من

مرا گوید مرو هر سو
تو استادی بیا این سو
که من آن سوی بی‌سو را
نمی‌دانم نمی‌دانم

همی‌گیرد گریبانم
همی‌دارد پریشانم
من این خوش خوی بدخو را
نمی‌دانم نمی‌دانم
پریشان ائیله ییر جانیم
یاخامی هئچ اؤتورمور اؤ
بو خوش اخلاق بدخونو
بیلنمم من بیلنمم من

یکی شیری همی‌بینم
جهان پیشش گله آهو
که من این شیر و آهو را
نمی‌دانم نمی‌دانم

مرا سیلاب بربوده
مرا جویای جو کرده
که این سیلاب و این جو را
نمی‌دانم نمی‌دانم

چو طفلی گم شدستم
من میان کوی و بازاری
که این بازار و این کو را
نمی‌دانم نمی‌دانم

منم یعقوب و او یوسف
که چشمم روشن از بویش
اگر چه اصل این بو را
نمی‌دانم نمی‌دانم

جهان گر رو ترش دارد
چو مه در روی من خندد
که من جز میر مه رو را
نمی‌دانم نمی‌دانم

ز دست و بازوی قدرت
به هر دم تیر می پرد

که من آن دست و بازو را
نمی‌دانم نمی‌دانم
چو مردان صف شکستم
من به طفلی بازرستم من
که این لالای لولو را
نمی‌دانم نمی‌دانم

تو گویی شش جهت منگر
به سوی بی‌سوی برپر
بیا این سو من آن سو را
نمی‌دانم نمی‌دانم

خمش کن چندمی گویی
چه قیل و قال می جویی
که قیل و قال و قالو را
نمی‌دانم نمی‌دانم

برو ای روز گلچهره که
خورشیدت چه گلگون است
که من جز نور یاهو را
نمی‌دانم نمی‌دانم

اگر صد منجنیق آید
ز برج آسمان بر من
بجز آن برج و بارو را
نمی‌دانم نمی‌دانم

چه رومی چهرگان دارم
چه تورکان نهان دارم
چه عیب است ار هلاوو را
نمی‌دانم نمی‌دانم


هلاوو را بپرس آخر
از آن تورکان حیران کن
کز آن حیرت هلا او را
نمی‌دانم نمی‌دانم

رها کن حرف هندو را
ببین ترکان معنی را
من آن ترکم که هندو را
نمی‌دانم نمی‌دانم
اؤتور هندولارین لفظین،
ائشیت معناسینی تورکون
ده اول تورکم کی هندو نو
بیلنمم من بیلنمم من

بیا ای شمس تبریزی
مکن سنگین دلی با من
که با تو سنگ و لولو را
نمی‌دانم نمی‌دانم
گل ای سن شمس تبریزی،
من ایله داش اوره ک اولما
سن اولسان درّی لؤلؤنو
بیلنمم من بیلنمم من

۲
بابا مزید یکی از عرفای بزرگ قرن هفتم آزربایجان بوده اسمش محمد بود و عالم به علوم ظاهری و باطنی. برخی او را قطب الابدال دانسته اند تنها روزهای شنبه مریدان را به حضور می پذیرفت. ولیّ ای نقل می کند روزی در تبریز از در مسجدی درآمدم. خواجه عبدالرحیم را دیدم که در پیش عزیزی به خضوع به دو زانو نشسته است من سلام کردم گفت برو خواجه حسن برای ما نان سیاوانی آورده است و بریان بیاور. من زود بشتافتم و آن چه فرموده بود آوردم نصیب ما بداد و گفت: در لقمه ما نگاه نکنید چون تناول کرد و بیرون رفت من از عبدالرحیم پرسیدم این عزیز که بود که چنین انوار الهی از جبین وی ساطع بود؟ گفت: ایشان بابامزید است.

از خاصّان حضرت عزّت و بازیافتگان بساط قربت. ایشان لقمه هیچ کسی را نخورده است. به نظر می رسد بالاترین سلوک زاهدانه یک عارف نخوردن لقمه حلال دیگری است چه برسد به لقمه حرام دیگران. زیرا حکمت، زاییده لقمه حلال است.


مولانا:

علم و حکمت زاید از لقمه حلال
عشق و رقّت آید از لقمه حلال
دوز تیکه عشقیله کؤورك ليك تؤرر
علميله حكمت حلالدان باش وئرر

لقمه تخم است و برش اندیشه ها
لقمه بحر و گوهرش اندیشه ها
تیکه دن دیر حاصیلی اندیشه دیر
اینجی دیر اندیشه، دریا ریشه دیر


از بایزید بسطامی عارف تورک مسلمان نقل شده است که بزرگترین کرامت را تشخیص حرام از حلال دانسته. عادت دوم بابا مزید تبریزی این بود که وقتی مردم نماز خفتن را اقامه می کردند و مسجد خلوت می شد ساعتها در محراب به سرمی ایستاده و می گفت اگر مردم با قدم پیش تو آیند من با سر پیش تو آمده ام.

 

زبان و ادبیات ملّی( تورکی) ۹
اندر حکایت زبان حاکمیّتهای پیش از اسلام در آذربایجان ۲

 

قیـزیل‌گول، باغ و بوستـانیم نه دئرسـن؟
فــدا اولسـون سانا جـانیـم نـه دئرسـن؟

قـــرار و صبــر و آرامـــیـم توکنــدی
کسیـلـدی کُـلّ-ی فـرمـانـیـم نـه دئـرسـن؟

هامو دردلیلره درمان بولوندو
دواسیز درده درمانیم، نـه دئرسـن؟

هـامــونــون کفـر ایـله ایمانی واردیر
منیـم کـفر ایلـه ایمانیـم، نـه دئرسـن؟

سنین مقصودون اودور کیم من اؤلم
حلال اولسون سانا قانیم، نه دئرسن؟

اگـر یاتسـام میـن ایـل تـوپراق ایچینده
دوز اولسا عهد و پیمـانیم نه دئـرسن؟

ختایی چون سنی جـانیـلــه سئـودی
سئون اؤلسـون مو سلطانیم؟نه دئـرسن؟


شاه اسماعیل ختایی

۱
منابع آشوری از قرن هفتم تا قرن نهم قبل از ميلاد برای احيای تاريخ باستان آذربايجان كفایت می کند. با تغيير و تحوّلات در اوضاع سياسی آن روزگار در آذربايجان، هفت قبيله آذربايجان باستان كه قبلاً جزو اتحاديه ماننا و اورارتووساكایی بودند اتحاديه‌ای تشكيل دادند كه بعدها يونانيان باستان آنها را ميديا یا آنچه بعدها مادّ نامیده شد، اين قبايل را هرودوت تاريخ نگار يونانی چنين نام می برد:


2 - پارتلاكئنوی  Parelakenoi /1 - بوآسای        Bousai /4 -  مغ   Magai /3 - آستروخات   Stroukhotes /6 -  آري زانتوی  Ariazantoi /5 -  بوديو   Boudioi /7 -  ماد  Mid /

۲
آنگونه که زبانشناسان می گویند زبانهای موجود در دنيا به سه شاخه تقسيم بندی می شود:
1–
زبانهای التصاقی كه تمام زبانهای مربوطه به خانواده زبان توركی در اين شاخه قراردارند.( زبان تورکی و لهجه‌های آن – دكتر جواد هيئت ص 25)2 –زبانهای تحليلی كه از مهمترين زبان اين شاخه می توان به زبان عربی اشاره كرد (با توجه به اين كه فارسی(دری) نيز سی و سومين لهجه زبان عربی است بنابراين فارسی(دری) نيز در اين شاخه قرار دارد.( تحقيقات سازمان يونسكو در مورد زبانهای دنيا – هفته نامه اميد زنجان چهارشنبه 20 خرداد 78 شماره 286 ص 3)
3 –
زبانهای هجايی كه از شاخصترين زبانهای اين شاخه نيز می توان به زبان چينی اشاره كرد.
۳
اینک با توجه به اين تقسيم‌بندی و با توجه به اسناد تاريخی و علمی می توان به بررسی نوع زبان اقوام ساكن در آذربايجان پیش از اسلام پرداخت: طبق تحقيقات هومل زبانهای ايلام و سومر از يك پايه و جزو زبانهای اورال- آلتايي (التصاقی) است.( سيری در تاريخ زبان و لهجه‌های تورکی دكتر جواد هيئت ص 21) زبانهای هوری و لولوبی نيز نه، تحليلی و نه هجايی بوده، بلكه آنها نيز جزو زبانهای التصاقی هستند( تاريخ مادّ– دياكونوف ص 101) همچنين طبق نظريه ماراك دئميكين (آكادئميكينزبان كاسسی ها، ايلامی ها، قوتتی ها، مادها و مانناها نيز التصاقی بود. (تاريخ ديرين توركان ايران - پروفسور دكتر زهتابي ص254) زبانهای قوتتيها، لولوبيها همانند بوده و با زبانهای اورارتوها و هوريها خويشاوندند(تاريخ مادّ – دياكونوف ص 99 – و تاريخ ديرين توركان ايران ص 95 ) اپرت، باستان شناس فرانسوی نيز بر توركی (التصاقي) آلتايی بودن زبان مادّها اشارت دارد. در جايی ديگر دياكونوف می نويسد زبان اشكانيان نيز همانند زبان مادها از خانواده زبانهای التصاقی بود. (اشكانيان – دياكونوف، ترجمه كشاورز ص 116 .) كه در صورت مقايسه تحقيقات اپرت و دياكونوف می توان به تورك بودن اشكانيان نيز پي برد. بدين ترتيب است كه از 7000 سال تا 2500 سال قبل يعنی مدت 4500 سال به طور مطلق در منطقه جغرافيايي آذربايجان تنها و تنها اقوام التصاقي زبان (تورک) زندگی و حكومت كرده‌اند. همچنين اگر تاريخ بعد از 2500 سال قبل از ميلاد را بررسی كنيم باز آذربايجان در بيشتر مقاطع تاريخی مستقلّ از حكومت‌های ديگر منطقه بوده، به طوری كه در زمان هخامنشيان آذربايجان سرفرود نياورده و تا سرنگونی اين حكومت، تمام فرهنگها و آداب و سنن و زبان خود را حفظ كرده كشته شدن كوروش، شاه هخامنشيان توسط ملكه آذربايجان (تومروس) را هم از همین زاویه می توان دید.( ايران باستان – پيرنيا جلد يك ص 452 – 449 و تاريخ ديرين تورکان ايران – ص 637 .) در زمان سلوكيان نيز كلّ آذربايجان مستقلّ از حكومت سلوكيان بوده و اسكندر نتوانست آذربايجان را به تصرّف درآورد. (اشكانيان – دياكونوف ص 8 ) در زمان ساسانيان نيز آذربايجان مستقلّ بوده و حتی بعد از شاپور دوم، ساسانيان با هيتيها (هياطله) پيمان اتّحاد بستند تا در شمالغرب  با روم بجنگد.(تاريخ اجتماعی ايران – مرتضی راوندی ص 616 – 611 ) بعد از اسلام نيز توركان اوغوز كه سیف الاسلام ناميده می شده‌اند، در آذربايجان حكومتهای قدرتمندی بناكرده و در نبرد ملازگرد شرکت کردند.

Dr Bedi: 102. Ət-Təkasur Surəsi
Məkkə surəsi/ 8 ayə

۱۰۳. التّکاثر سوره سی
مکّه سوره سی/ ۸ آیه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
رحملی رحمان آللاهین آدینان
Rəhmili Rəhman Allahin Adinan

أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ(۱)حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ(۲(
قبيرله ری زيارت ائده ائده چوخلوغا حریصلیینیز باشینیزی قاتدی

1-2.qəbirləri ziyarət edə edə Çoxluğa hərisliyiniz başınızı qatdı,

كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ(۳(
خئیر! سیز تئزلیکله بیله جکسینیز.
3.Xeyr! Siz tezliklə biləcəksiniz!

ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ(۴(
خئیر! خئیر! سیز تئزلیکله بیله جکسینیز.
4.Xeyr, xeyr! Siz tezliklə biləcəksiniz!

كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ(۵(
خئیر اگر (حقیقتی) یقینلیکله بیلسه نیز، ( بئله ایشله ره مشغول اولمازدینیز(

5.Xeyr! Əgər (həqiqəti) yəqinliklə bilsəydiniz, (belə işlərlə məşğul olmazdınız).

لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ(۶(
حقیقتا سیز جهنّمی گؤره جکسینیز.
6.Həqiqətən, siz cəhənnəmi görəcəksiniz.

ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ(۷(
سونرا شبهه سیز کی اؤز گؤزونوزله مطلق گؤره جک سینیز.
7.Sonra, şübhəsiz ki, onu öz gözünüzlə mütləq görəcəksiniz.

ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ(۸(
سونرا او گون بوتون نعمتلردن مطلق سؤرگو- سوال اولوناجاقسینیز.

8.Sonra o gün bütün nemətlərdən mütləq sorğu-sual olunacaqsınız.

 


فلسفه ملّی(تورکی اسلامی) ۴۴
نظری بر اصناف مدینه های جاهله
از منظر فارابی فیلسوف تورک مسلمان
۵.تغلبیّه(امپریالیسم و شعوبیّه) ۳

۱
طرفداران بورژوازی برای رهایی از سنّت و گذر به سرمایه داری، احتیاج به تخریب نظام  فئودالی و دهقانی داشتند و از آنجایی که امپراطوریها محصول نظامهای فئودالی و دهقانی بودند جبرا به جای تحلیل و شناساندن نظام دهقانی و فئودالی و بیان ضعف و قوّت امپراطوریها برای نسل آینده به تخریب امپراطورانی دست می زدند که برآمده از مکتب و هویّت و فلسفه ملّی تورکی اسلامی بودند امروز خیلی از روشنفکران واقعا نظام دهقانی را نمی شناسند طوطی وار مقلّدانه به تخریب امپراطوران تورک که بانیان مدنیّت و یکجانشینی و مروّجان عدالت بودند می زنند به همین خاطر نمی توانند از تاریخمان تحلیل ملّی هویّتی بدهند. فلسفه ملّی تورکی اسلامی امپریال نیست.

۲
امپریالیسم از مصادیق معاصر برای مدینه جاهله تغلبیّه فارابی،فیلسوف تورک مسلمان است. شعوبیّه پیامد تعمّدی امپریالیسم است. درباره امپریالیسم خیلی کتابها نوشته شده است چرا نوشته نشود؟!امپریالیسم، سیطره و هژمونی انحصار بر و در تمام ساحتهای بشری (علمی، فلسفی، عرفانی، حکمی، اخلاقی، تاریخی، صنعتی، اقتصادی، فرهنگی و ...)است. فرایند تحمیق و استعمار ملّتهاست. نظامی است که به دلیل غلبه و دست یازیدن به مقاصد اقتصادی یا سیاسی می‌خواهد از  مرزهای ملّی و قومی خود تجاوزکند و سرزمینها و ملّتها و اقوام دیگر را زیر سلطه خود درآورد. سیاستی است که مرام و مقصدش، بسط قدرت و نفوذ در کشورهای دیگر است.سیستمی است که بر اثر از میان رفتن خرده‌سرمایه‌داری داخلی و پدیدآمدن تراستها و کارتلهای دچار تورّم تولید و کمبود مواد خام، برای به‌دست آوردن مستعمره و بازار به دیگر ممالک و ملّتها تجاوز می کند. کنترل کشوری از سوی کشور دیگر است تا با زور وادار به فرمانبرداری از خود کند و از منابع  اقتصادی و مالی و انسانی آنها به سود خود بهره برد
۳
واژه امپریالیسم در ۱۸۹۰م در انگلستان توسّط هابسون و چند سال بعد در روسیه توسّط لنین به کار گرفته شد.بیانی بود از کشاکشهای قدرتهای اروپایی رقیب برای به‌دست آوردن مستعمره و حوزهٔ نفوذ در آفریقا و دیگر قاره ها.این کشاکشها از اواخر قرن ۱۸ آغاز و تاکنون با فنون و ملبوسات جدید در تداوم است. هم انگلیسیها و هم امپریالیستهای اروپای قاره‌ای ادّعامی‌کردند که هدفشان گسترش تمدّن و رساندن دستاوردهای آن به مردمان دارای نژاد و فرهنگ پستتر است.کنفرانس بیسمارک شرایط تقسیم آفریقا و سهم استعمارگران را به گونه‌ای تعیین کرد که از آن پس تمام این قارّه زیر امپریالیسم اروپایی قرار گرفت پس از جنگ جهانی اول، ایدئولوژی امپریالیسم در ایدئولوژی‌های فاشیسم  و نازیسم به کمال خود رسید.
۴
 
امپریالیسم واجد یک مربع بود

۱. تمرکز و تراکم تولید و سرمایه بر آمده از غارت موجب ایجاد انحصارها(مونوپول‌ها) شد. انحصارها در این مرحله نقش قاطع را در حیات اقتصادی بازی می‌کنند.‌


۲.ترکیب سرمایه بانکی و سرمایه صنعتی به پیدایش سرمایه و اولیگارشی یهود منجرگردید.
۳.صدور سرمایه به جای صدور کالا اهمیت ویژه‌ای کسب می‌کند.

۴‌.ایجاد اتحادیه‌ها و کنسولهای انحصاری سرمایه‌داران، این اتّحادیه‌ها به صورت کارتلها، تراستها و کنسرسیومهایی جهان را از نظر اقتصادی بین خود تقسیم می‌کنند.
۵
استیون لیندکوئیست کتابی دارد به نام همه وحشیان را نابودکنید امپریالیسم نرم نرمک به این باور رسید که اینان آورندگان تمدّن برای انسانهای عقب افتاده هستند و حقّ حاکمیّت را منحصر در سفید پوستان می دانستند برخی از اینان در نظریه تکامل داروین دست خدا را می دیدند لذا دیگر انسانها را وحشیانی در برابر تکامل و تمدّن دانسته و فتوا به قتل عام همه می دادند.
۶
جوهر و گوهر امپریالیسم بهره کشی و استثمار ملّتها و سرزمینهای دیگر به طرق مختلف است، تداومش، حفظ وابستگیهای اقتصادی و مالی است. در سیستم جهانی کاپیتالیسم یک تقسیم کار بین المللی وجوددارد که نتیجه آن تداوم وابستگی مناطق حاشیه و تجمّع مازاد (یا انباشت سرمایه) در کشورهای غربی مدیون گسترش آنها در سرزمینهای دیگر بوده است تا از طریق یک مازاد فزاینده در کشور مادر، ثروت و قدرت خود را به زیان کشورهای تحت سلطه افزایش دهند که در اصطلاح به چنین وضعیّتی«امپریالیسم نو»گفته می شود که به معنای وضعیّتی است که در آن کشوری، با داشتن استقلال سیاسی، از دست اندازی و دخالت کشور دیگری و یا عوامل آن آسیب ببیند.کشور امپریال زده توان تصمیم سازی درباره مسائل کلان کشوری را ندارند نمی توانند معضل هویّت ملّتها و اقوام درون کشوری را حلّ کند این رابطه ممکن است دنباله رابطه استعماری گذشته میان دو کشور نباشد بلکه قدرت نوخاسته ای آن را پدیدمی آورد.
        

حکمت ملّی( تورکی اسلامی) ۱۴
قوتادغو بیلیک ۱۴
)
بررسی تطبیقی متدولوژیک قوتادغوبیلیک با آثار امام محمد غزالی(

حکمت تورکی:  

اؤزونون یاوان چؤره گی، اؤزگه نین پیلوووندان یاخشیدیر.

Özünün yavan çörəyi özgənin piluvundan yaxşıdır .

۱
درباره قوتادوغو بیلیک ذکر این نکته ضروری است که همه دانشی را که یوسف بلاساغونی در قرن پنجم در کتاب قوتادغوبیلیک جمع کرده و به نظم کشیده است ریشه و خاستگاه تورکی اسلامی دارد.در واقع محتوای کتاب همان محتوایی است که مشخصا در سه اثر پس از قوتادغوبیلیک احیاء علوم دین و کیمیای سعادت و نصیحه‌الملوک غزالی تحریر شده است. بلاساغونی در آغاز کتاب توضیح داده است که از این دانش بسیار نوشته شده ولی کتاب او در زبان تورکی اولین است و به همین جهت؛ «فارسها قوتادوغوبیلیک وی را شاهنامه تورکی » می‌نامندمعارفی که یوسف خراسانی یا بالاساغونلو در قوتادوغوبیلیک گردآوری کرده فلسفه عملی یا حکمت نام دارد این کتاب حکمت نامه تورکی-اسلامی است. هر کسی دری یا فارسی بنویسد لزوما فارس نیست همچنان که هر کسی به عربی بنویسد لزوما عرب نیست. اقبال لاهوری دیوان فارسی دارد پس ایرانی یا فارس هست؟ عبدالسلام پاکستانی برنده جایزه نوبل آثار خود را به انگلیسی نوشته است پس انگلیسی هست؟ علامه طباطبایی تفسیر المیزان را به عربی نوشته پس عرب است. علامه جعفری تفسیر مثنوی را به فارسی نوشته پس فارس هست و مولانا مثنوی را به فارسی نگاشته پس فارس است؟! پاسخ همه اینها منفی است. زبان گفتاری و سرزمین و ایل و تبار این اندیشمندان تعیین کننده مولفه های هویّتی این بزرگان است. تمام بزرگان از جمله رودکی و خاقانی و نظامی و غزّالی و خیّام و عطّار و فارابی و بیرونی و رازی و  غیر ایشان اگر چه فارسی نگاشته اند دلیلی بر فارس بودن و ایرانی بودن آنان نیست و همگی آن بزرگان به ضرس قاطع تورک بوده اند و در اقلیم تورکان و در ذیل و ظلّ امپراطوری تورکان می زیسته اند. برای بعضی دوستان، ایران مدنظر تمام کره خاکی است که این چنین شیری را خود خدا هم نیافریده استگفته اند یوسف خراسانی شاگرد ابن سینا بوده اما به نظر صحیح نمی رسد زیرا ابن سینا متولد افشنه دهی از دهات بخارا از شهرهای اوزبکستان فعلی است که اگر در این شهر افشنه کسی فارسی حرف بزند کمتر کسی مقصود او را می فهمد. زادگاه و دفنگاه ابن سینا هر دو در منطقه تورکان و زیر حاکمیّت تورکان بوده است. پس او تورک بوده همانگونه که یک نسخه خطی از وی و به زبان تورکی کشف شده است. شاگردش بهمنیار هم تورک بوده است. ابن سینا متولد ۳۷۰ هجری در سنّ ۲۲ سالگی بخارا را به قصد گرگانج ترک می کند در حالی که یوسف سال ۳۹۷ هجری متولد می شود. یعنی هنگام تولّد یوسف خراسانی ابن سینا ۲۷ ساله بوده و در بخارا ساکن نبوده است. یوسف خراسانی به جهت تعلّق به خراسان کبیر و تورکستان می تواند بخارا برود اما آن موقع ابن سینا انجا حضور نداشته است اما هیچ مدرکی تاریخی مبنی بر سفر یوسف خراسانی به گرگانج یا اصفهان یا همدان وجود ندارد. لذا یوسف خراسانی نمی تواند شاگرد او باشد و اگر هم دو حکیم تورک مسلمان در منطقه جغرافیایی متعلّق به تورکان و ظلّ و ذیل امپراطوری تورکان حضور هم را درک کرده باشند. همان گونه وی معاصر محمود کاشغری بوده ولی ظاهرا همدیگر را ندیده اند.


۲
گرچه کیمیای سعادت به نوعی خلاصه فارسی احیاء علوم الدین است متدولوژی این کتابها با قوتادغوبیلیک متفاوت است و در عین حال از حیث محتوایی هم تفاوتی هایی میان این سه اثر است و با این همه به دلیل فضل تقدّم یوسف خراسانی بر امام محمّد غزالی منطق حکم می کند که غزالی از قوتادغوبیلیک متاثر شده باشد نه بر عکس زیرا غزالی تقریبا نیم قرن پس از یوسف خراسانی متولّد می شود و باید افزود که کتاب نصیحه الملوک وی به شدّت از قوتادغوبیلیک تاثیرپذیرفته است. لذا امکان انتقال محتوا از سه اثر وی به قوتادغوبیلیک عقلا و نقلا و منطقا و تاریخا محال می نماید هر چند که غزّالی نیز تورک بوده و در دربار ملکشاه سلجوقی همراه با ابوریحان بیرونی و خیام و دیگران علیه اسماعیلیه و شعوبیّه کلاسیک قلم می زدند و به دلیل فارسی بودن آثار سرکرده شعوبیه آن دوران یعنی حسن صباح این نوابغ تاریخی جهت مقابله فکری با فرقه اسماعیلیه گاهی به فارسی هم می نگاشتند. سرّ فارسی نگاری سیاست نامه خواجه نظام الملک تورک را نیز در همین نکته دقیقه باید جست. البته آن آتابیگ به دلیل همین مبارزات فکری با فرقه اسماعیلیه بود که به دست آنان ترور شد.
شعوبیّه کلاسیک، قوتادغوبیلیک را سالیان سال در درازنای تاریخ کتمان کرده بودند و اگر هم بر آن شاهنامه تورکی گفته برای تحقیر و تخفیف این کتاب است نه تعظیم و تفخیم آن. زیرا افسانه را چه یارای قیاس و موازنه با حکمت؟!.


اسلام ملّی(تورکی)۱۵)
احیاگران و اصلاحگران اسلام تورکی۲

امام شامل


امام شامل داغستانی (1797-1871) رهبر اسلامی، سیاسی در قفقاز و یکی از مشهورترین مخالفان تسلّط شعوبیه روسی ارتدوکسی بر تورکان مسلمان قفقاز بود، رهبر مقاومت در برابر روسها در طول جنگ قفقاز  و سومین امام تورکان مسلمان چچن و داغستان از 1834تا 1859م، ملقب به شیر قفقاز و شاهین کوهستان. با بیش از دو متر قد، دارای اسبی اصیل و سیاه رنگ، با لباس سیاه و سفیدش با کتی گشاد و عمامه اش سربند قرمز و پرچمی سیاه رنگ. شامل، زبان و ادبیات عربی، فلسفه و فقه را نزد استادش جمال‌الدین آموخت. نزد دوستش غازی محمد، تصوف آموخت. شامل در سال1870در سن 74 سالگی اجازه سفر به مکه را گرفت. او با کشتی به استانبول رفت و سلطان عبدالعزیزعثمانی با استقبال رسمی از او پذیرایی کرد و به او قصرهایی پیشنهاد داد تا یکی از آنها را انتخاب کند اما او نپذیرفت و سلطان از او خواست که برای میانجیگری در درگیری شدید عثمانی و مصر به قاهره برود و او این وظیفه را با توفیق انجام داد و سپس به همراه خانواده و همراهان به مکه که در کنترل عثمانی بود رفت اواخر سال1870م از مکه به مدینه رفت و در 4 فوریه1871م درگذشت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. یاد امام شامل هنوز در ضمیر تورکان مسلمان داغستان زنده است و هیچ جایی از تصویر او خالی نیست و بسیاری فرزندان خود را هنوز به نام او می‌نامند. او را یک قهرمان ملی می‌دانند که با تلاشی لایوصف و لایقف برای متوقف کردن پیشروی روسیه و شعوبیه روسی ارتدوکسی در سرزمینهای تورکان مسلمان قفقاز مبارزه کرد. شامل در یک خانواده فقیر به دنیا نیامد، ولی بعضی مبارزه او را مبارزه فقرا با ثروتمندان تعبیرمی‌کنند. میلیونها دهقان روسی در پایان قرن۱۸ در روسیه از بردگی اربابان فئودال رنج می‌بردند، در حالی که  پدر امام شامل، دهقانی آزاد و مادرش دختر ارباب بود. سال 1828م با گسترش جنگ در سراسر قفقاز مقاومت مسلمانان در داغستان به رهبری امام غازی و امام حمزه بیگ ادامه یافت.سال 1834م امام شامل پس از کشته شدن امام حمزه رهبری مقاومت را ادامه داد سال 1839م تزار روسیه،سیاست فشار بر سرزمین چچن را ادامه داد. با تصرّف قفقاز، همه مردم شمال قفقاز به رهبری امام شامل مبارزه را آغازکردند. جنگ در قفقاز 25 سال طول کشید رهبری مبارزه با امام شامل بود. روسها در حمله گسترده‌ ملامحمدغازی را شهیدکردند در آن جنگ تنها چندنفر زنده ماندند که یکی از آنها شامل بود که به شدت مجروح و مشرف به مرگ بود. او توانست ناپدیدشود و از جراحات نجات یابد.خلف صالح امام غازی و حمزه بیگ بود فدائیان پس از شهادت حمزه بیگ، شامل را به رهبری برگزیدند. شامل ارتش مریدان را به شیوه دشمنان، سازماندهی مدرن کرد. هزینه‌های ارتش را از درآمد زمینهای کشاورزی که به مساجد اضافه می‌شد، هماهنگ کرد و زکات را برای تجهیز ارتش داد. دراویش را چون نادرشاه بیرون کرد و بازگشت آنان را جز سربازی در لشکر خود نپذیرفت. امام شامل نفوذش را از دریای خزر در شرق تا دریای سیاه در غرب گسترش داد. اسلام عدالت محور و برابرطلب را می خواست برابری بین ملیتها، صرفنظر از زبان، نژاد و طبقه را ندا می زد زمانیکه هنوز برده‌داری در روسیه رواج داشت. شامل در مسائل قصاص و مجازات جنایات مدنی معتدلتر بود. گارد مخصوصی را سامان داد فداییان را در یک لشکر جامع جمع کرد.آنها را به پانصدلشکر تقسیم کرد و هر لشکر فرماندهی داشت سربازان چرکس قهوه ای، افسران سیاه و بعضی عمامه سبز و کت مشکی با پرچمهای سیاه بر روی آنان. از اسرای افسران روسی و مرتدان و از نیروهای بین‌المللی استفاده می کرد، انزوای میدانی که در آن می‌جنگید مانع از تحقّق نقشه او شد. مقاومت به رهبری شامل در یک سلسله جنگهای چریکی و ضربتی ادامه یافت. تا زمانی که شامل یک عقب‌نشینی تاکتیکی به داخل کوهها انجام داد و روسها را وسوسه کرد تا از طریق جنگلهای انبوه به پشت سر او نفوذکنند، فداییان از طرفهای مختلف به آنها حمله کردند. سربازان روسی را ترغیب کرد که به دامی که خودشان درست کرده بودند بروند. آنجا روسها را با ده هزار کشته شکست داد با چهارتوپی که از روسها گرفت، توانست به قلعه هایشان حمله کند و هزاران نفر را کشت.یکی از ژنرالهای روسی، در خاطرات خود نوشت: چه مصیبتی، مردانی که در اینجا پراکنده بودند توانستند کشوری را که از ژاپن در شرق تا اوکراین در غرب امتداد دارد را فتح کنند وقتی شامل احساس می‌کرد که نیروهایش برای غنائم جنگیده اند، غنائم را به دریاچه ریخت وقتی روسیه 45000 روبل برای به دام انداختنش اختصاص داد، نامه‌ای به ژنرال روسی نوشت: چقدر خوشحال شدم وقتی فهمیدم سرم به این قیمت هنگفت می‌ارزد. اما اگر به شما بگویم که سر شما، حتی سر خود قیصر، برای من ارزشی ندارد، خوشحال نخواهیدشد.

 

اسلام ملّی(تورکی)۱۶)
اسلام تورکی و اسلام شعوبی


 سارکوزی: اروپا خشن و وحشی است و می‌تواند به توحّش سقوط کند سارکوزی رئیس جمهور اسبق فرانسه در نشستی در پارلمان این کشور: اروپا در بین همه قاره‌های جهان، خشن‌ترین قاره است که در آن وحشیانه‌ترین جنگها رخ داده است. نه در آفریقا، نه در آسیا، بلکه در اروپا. آن هم نه در قرون وسطی، بلکه الان. در اروپاست که همدیگر را کشتیم. وقتی گفته شد جنگ روسیه و اوکراین، جنگی است که قبلا نداشته‌ایم، این یک حماقت است.چون بوسنی را فراموش کرده‌ایم. قارّه ما خشن است، وحشی است و می‌تواند به توحّش سقوط کند.


۱
اسلام و تورکان هر دو دشمن نژادپرستی بودند به همین خاطر به سرعت برق و باد بر  بیشتر دنیا مسلّط شدند اگر قرآن و اسلام  نژادپرست بودند به سرعت به دورترین نقاط جهان مانند جزایر اندونزی نمی رفتند. مدنیّت تورکان، میل به نژادپرستی نداشت اگر می داشت چگونه می توانستند امپراتوریهایی عظیم و انسانی را تشکیل دهند. با رشد سرمایه داری و پیدایش دولت-ملّتها، ملّی گرایی و یا ناسیونالیسم هم سر و کلّه اش پیداشد و تورکان از این قافله عقب ماندند چون تورکان امپراطوری را با عقلانیّتِ اعتدالی معرفت اندیش حقیقت اندیش متسامح و متساهل اداره می کردند رخصت برتری دینی و زبانی را نمی دادند اینک یکی از اسرار استقبال قاره آفریقا همینک از تورکیه تذکار خدمات و حسنات عثمانی است.


۲
هیچ کشوری در جهان در این نیم قرن اخیر به اندازه اسراییل بسط جغرافیایی و جمعیّتی نداده است از سال۱۹۸۳جمعیّتش را از ۳میلیون به بالای ۱۰میلیون رسانده است و در این جمعیّت تنها یهودیان و موسویان را پذیرش کرده است و بقیه را طرد و نفی نمودهجغرافیایشان را هم خیلی بسط داده اند جغرافیایی که در ۲۰سال آینده بخشی از تورکیه و کشورهای عربی را هم در خریطه خیالین خود دارد. اگر کسی در غرب اعتراض کند چرا اسراییل انسانهای سیول را می کشد از کار بی کار می شوند. آتش زدن خانه پناهگاههای افغانی در یزد با آتش زدن غزّه حلقه استمراری شعوبیّه است.حماس در تاریخ ماندنی و محبوب شود اما خاورمیانه و جهان اسلام روی صلح را نخواهددید زیرا رادیکالیسم یهودی و اسلام شعوبی برای ناامنی جهان اسلام و حفظ منافع صلیبیون و در نهایت به زنجیرکشیدن اسلام تورکی و عربی، پروژه تقویت جریانهای افراطی در اسلام و یهودیّت را بهترین و ارزانترین و کارآمدترین راه می داند.

۳
ایده اسلام ملّی در تورکیه و قدرت سیاسی آن از بطن و از دل جامعه کاملا قشری و اعتقادی سنّتی بیرون آمده است جامعه اسلامی سنّتی که بعد از سرنگونی عثمانی کاملا از طرف کمالیسم و ناسیونالیسمی که با تعریف فلسفه غربی به انزوا کشیده شده بود و زیر فشار بود و از طرفی ناسیونالیسم غرب زده تورکیه بدون کودتا و بدون اعمال دیکتاتوری قادر به ادامه خود نبود و با توجه به این شرایط قشر اسلامی سنّتی با فروپاشی ناسیونالیسم غرب زده که هر سه ماه یک کودتا می کرد به آزادی رسید و در پشت اردوغان جان فشانی کرد که در کودتای غربیها علیه اردوغان این جانفشانی تبدیل به انقلاب شد اما هنوز این ایدئولوژی سیاسی ملّی و اسلامی به بلوغ کامل فلسفی نرسیده است زیرا دارای لایه و رسوبات سنّتی و قشری است لذا در جهان اسلام هنوز این جریان قشری و سنتّی غالب است از طرفی اسلام عربی در عربستان به خاطر فشارهای غرب و فشارهای نظامی تشنه رابطه با اسرائیل است اگر حوثیها آرام گیرند .

فشارهای اقتصادی و شرایط منطقه و دشمنی ناسیونالیسم عرب و عربستان با جهان تورک اردوغان را وادار به این سیاست کرده است که مانع رابطه اسرائیل با عربستان شود رابطه نزدیکی عربستان با اسرائیل به ضرر جهان تورک است و باعث اتحاد اعراب ضدّتورک می شود عربستان و ناسیونالیسم  ماسونی زده، تحمّل حرکت ملّی اسلامی ترکیه را به خاطر رهبریت اسلام ندارد زیرا بلاها و مظالمی را که غربیها در دیگر مناطق مثل آسیای میانه، بالکان، سوریه و عراق بر سر تورکان آوردند، مشابه مصائبی است که شعوبیه مدرن، نئومدرن و پسامدرن بر سر تورکان ممالک محروسه آوردند، بدون اینکه کوچکترین پیشرفتی در آبادانی کشور داشته باشند.

۴
از خدمات و برکات اسلام ملّی و مکتب تورکی اسلامی تورکیه، تمجید از سرکرده پ.ک.ک در مجلس ترکیه است.مرال دانیش بشتاش، نایب رئیس گروه حزب برابری و دموکراسی خلقهاDEM در مجلس ترکیه(حزب دموکراتیک خلقهای سابق)از عبدالله اوجالان، رهبر PKK در مجلس ترکیه تمجیدمی کند، در هیچ کجای دنیا چنین بلبشویی یا دموکراسی ای وجود ندارد که یک دولت اجازه حضور شاخه سیاسی گروهی تروریستی را در مجلس آن کشور بدهد و آن گروه نیز در مجلس به تمجید از سرکرده خود که صدهامیلیارددلار به کشور خسارت زده و جان دهها هزارشهروند را با اقداماتش گرفته است،بپردازد.

 

حکمداری ملّی( تورکی اسلامی) ۹
۱.قاجاریّه
محمدشاه قاجار تبریزی،
حکیم قناعت اندیش
سومین شاه سلسله
تورکی اسلامی قاجاریّه ۲


غلام حسین زرگری نژاد:

در کتب درسی بناحقّ قاجار را تخریب کردم و اکنون پشیمانم و کتاب"برآمدن قاجار"را برای عذر خواهی از خان قاجار نوشته ام.
۱
گربه اگر موش بگیرد سیاه و سفیدش دیگر اهمیتی ندارد زیرا وظیفه گربه، گرفتن موش است دستگاه حکمرانی اگر رضایت و رفاه عامّه را فراهم نماید قالب و ساختار دستگاه خیلی اهمیّتی ندارد. محمّدشاه قاجارتبریزی تشکیلات حکومتی ولایات را دگرگون کرد روسای فاسد را یا به علت جنایات یا بدرفتاری یا انباشت ثروت برکنارکرد ولایات از نو به حکومت مرکزی بسته شدند نظارت دولت در اداره حکام بیشتر گشت گرایش به راسیونالیسم را حاکم بر اندیشه های اجتماعی زمانه محمدشاه دانسته اند زیرا روح زمانه آزاداندیشی بود و وی از روح زمانه تبعیّت نمود انقلاب فرانسه رخ داده بود این آزاداندیشی و گرایش از تفأل به تعقّل بر اثر شکست در جنگ عارضه ای طبیعی بود.

فتحعلیشاه حاکمیّت متشرّعان را داشت حتا سلطنت خویش را نیابتی از روحانیّت می دید، عباس میرزا هر جمعه در نمازجمعه شرکت می کرد و با روحانیانی چون حاجی میرزامهدی و میرزاعلی اصغری به مشاوره در امور کشوری می نشست. بی جهت نیست که فتحعلیشاه را متشرّعترین پادشاه قاجار نامیده اند زیرا اوّلا اجتماعی از روحانیان سرشناس را چون ملّااحمدنراقی و سیّدمهدی بحرالعلومی را  القاب داد، برخی را چون ملّااسماعیل مازندرانی را قسیم الصّدقات لقب داد، برخی را املاک بخشیدند و برخی را سفارت و برخی را نیابت حکام ولایات. اصفهان از نو چهره مذهبی گرفت سیّدشفتی لقب حجت الاسلام گرفت شاه او را پیشوای مسلمانان خواند ساختن مساجد نو باب شد، تعمیر مساجد کهنه از سر گرفته شد دست روحانیون در آزار حکیمان و صوفیان و اقلیتهای مذهبی باز بود نمونه آن تخریب محلّه ارامنه در سال ۱۸۱۵. در این دوره ریختن خون هر که مدّعی عرفان بود مباح بود مع الوصف دو نوع دخالت سامان یافته شعوبیّه مدرن در حاکمیّت فتحعلیشاه قاجار بجدّ رواج داشت داخلی به رهبری برخی روحانیون خارجی به رهبری انگلیس. هر دو علیه حکمت و اصلاحات و مدرنیسم بودند. اصلاحات عباس میرزا با سیاست ورزی متشرّعانه شاه ظاهرا همخوانی نداشت: نظام جدید قشون به تقلید از عثمانی، فرستادن دانشجو به فرنگ، گشایش میخانه برای فرنگیان تبریز، اجازه برپایی مدارس مسیحی و ... تا این که علماء وی را مسیحی خواندند و رویگردان شدند. قتل گیریبایدوف، شاعر متعهد و سفیر روس و ماجرای آشوب مجتهد میرفتاح در تبریز همگی جهت جلوگیری از سلطنت عباس میرزا بود. زیرا سفیر تنها کسی بود که در مذاکرات ترکمنچای بر ولیعهدی عباس میرزا ایستادگی داشت. بعدها معلوم گشت قتل گریبایدوف نه تنها مناسبت روس را با ممالک محروسه بر هم نزد بلکه وی را به قصد تبعید و قربانی شدن سفیرکرده بودند‌. رستم الحکماء در کتاب احکام و اشعار پرده از واقعیّت برداشت: ملّاهای خالی از حکمتِ تهران از روی سفاهت به اتّفاق اوباش و رند بازاری سفیر روس را با سی و شش نفر از ملازمانش کشتند. و این رخداد طبق نقشه به زیان عباس میرزای بیچاره بود.
٢
دولت محمّدشاه قاجارتبریزی دولت حکیمان بود و خبری بس ناگوار بر متشرّعان شعوبی. زیرا وی نه تنها فرزند عباس میرزا بود بلکه سرتاسر ممالک محروسه قاجار وی را درویش نعمت اللهی می شناختند از بدو جوانی از بد رخداد پرورش یافته حکیمان و درویشان بود زیرا حکیمان و عارفانی چون محمدرضاهمدانی (کوثر علیشاه)از دست آزار روحانیان به دربار عباس میرزا پناه برده بود. از محضر زین العابدین شیروانی بهره جسته بوده بود. محمدشاه قاجارتبریزی آزاداندیشان را رفعت، ملّایان را وانهاد حکیمان، عارفان و صوفیان را که واجب القتل بودند بر سریر قدرت نشاند. اگر فتحعلیشاه بنای مسجد می کرد محمّدشاه آرامگاه شیخ محمودشبستری را مزیّن می کرد که نزد متشرّعان به کفر شهرت داشت. در دوره محمّدشاه قاجارتبریزی این حکیمان و صوفیان بودند که به سفارت و نیابت و تولیت رفتند میرزا آقاسی تولیت مشهد را به حاجی عبدالله خویی داد که مردی حکمت پیشه و صوفی مسلک و عارف بود که ملایان بر نتافتند و ریختند و او را کشتند. حکیمان و صوفیان آشکارا به تبلیغ مکتب خود پرداختند محمّدشاه در آزاداندیشی کار را به جایی رساند که هیچ مذهبی را رسمی اعلام نکرد. محمّدشاه به اهل طریقت و صوفیان حسن نظر داشت در این میان میرزای آقاسی نقشی بی بدیل داشت شاهزادگان ماسون وابسته به کانون غربی شعوبیّه مدرن هم ساکت نبودند چون جلال الدین میرزا صاحب نامه خسروان که به شاهزاده ملحد شهرت داشت. برخی او را به دلیل سره نویسی در فارسی و پرهیز از واژگان عربی زرتشتی دانسته اند.


عرفان ملّی ( تورکی اسلامی) ۱۳
عرفان چون قدرت


اگر منابع قدرت، ثروت و معرفت باشد و فلسفه و حکمت و عرفان و دین از اضلاع معرفت باشد که هست پس اینها بمثابه قدرت و مولّد آنند.

(The epistem is power) ملّتها با دارابودن آن قدرتمند می شوند چه کسی می تواند بگوید عرفان قدرت نیست عارفان قدرت نداشتند. چه کسی می تواند بگوید اسلام قدرت نیست؟! اگر ۸۲۰۰۰ مسجد در تورکیه رای نمی دادند اردوغان پیروز میدان نبود. اسلام ملّی تورکی چنین جسور نبود. نقل است که گفته اند طالقانی به رجوی گفت با عمّامه درنیفت این عمامه نیست بولدوزر هست؛ تعبیر و تفسیر و ترجمانی عامیانه از قدرت بودن اسلام را به ترسیم می کشد. عرفان تورکی برخاسته از اندیشه های شامانها و نگاه معنادار و جاندار به عالم در گذشته به مثابه قدرت و  ایدولوژی مبارزاتی و انقلابی عمل می کرد تمام انقلابگران، مصلحان اجتماعی چون ایدئولوژی و خریطه مبارزه از آن بهره می بردند. بعثت عظیم جهانی حضرت محمد ص با آوردن اسلام، انقلابی سترگ بود. شعوبیه سعی دارد انقلاب را مفهوم مدرن معرفی کند و پرداختن به آن را در جهان گذشته آناکرونستیک(مغالطه نابه هنگامی) یا خطای معرفتی انگارد ولی اینگونه نیست چرا بعثت پیامبر انقلاب بشری نباشد؟ چرا مجالست شمس و مولانا انقلابی نباشد؟ چرا حروفیه و اخیها انقلاب نباشد؟ عرفان تورکی شامانیستی که مجموعه مباحث اشراقی و مصاحبتی و مجالستی در نگاه تغییراندیش به محملهای معرفتی چهارگانه( ماورا الطبیعه، طبیعه، خویشتن انسان و مناسبت انسان با دیگر انسانها) بود به مثابه تحفه ای و میراثی بر نگرش تغییراندیشی اسلام افزوده شد. یعنی یک نگرش انقلابی تغییراندیش تسلیم گریز بر یک نگاه انقلابی تغییراندیش انسان محور افزوده شدبه گونه ای که همه انقلابچی ها  و اصلاحاتچی ها و تحولچی ها و دگراندیشان پس از نضج عرفان تورکی و اسلام محمّدی مسلّح به اعتقادات و آموزه های عرفانی شدند که عرفان و اسلام هر دو در منظومه فکری انقلابگران مبدّل به یک ایدئولوژی واحد گشت و  پشتوانه ایدئولوژیک ایمانی کثیری از جنبشها و انقلابات گشت حتی امروز هم اکثریت انقلابیان صادق صرفنظر از تفاوت در نگرش و عمل بدون ایمان و اعتقاد نمی توانند به راه مبارزه قدم بگذارند. مثلا چپها به غیر از مطالعات فلسفه کمونیستی، صرفنظر از صحّت و سقم مسیرشان هم ایمان داشتند هم عرفان اگر نبود و نداشتند چگونه می توانستند تا مرز شهادت و مرگ پیش روند هر چند مفهوم شهادت نسبتی و مناسبتی با فلسفه مارکسیسم نداشت. دگر اندیشی، آزاداندیشی، تنوّع اندیشی، انقلابیگری، عدالت طلبی تورکان مسلمان نسبت مستقیم با وجود تعداد کثیری از عرفای آن دارد و تبریز هم در این گردونه جایگاهی ویژه دارد مقبره العرفای تبریز شاهدی بر بنیان تئوریک چنین آزاداندیشی و عدالت طلبی تورکان مسلمان تبریز است که در مکتب تبریز قابل مطالعه و مداقه است و ما هر هفته حلقه هایی از آن را می نگاریم. مکتب شیطانی شعوبی ماسونی مجوسی هندی فارسی با رواج تصوّف تخدیری انحرافی فانتزی و بازاری شاهد باز و تحقیرگر نفس و انسان، مغازه ای قلّابی و جعلی و وارونه در برابر مکتب عرفانی تورکی اعتدالی معرفت اندیش حقیقت اندیش باز کرده است. که در برابر اندیشه بازیگری عرفان تورکی اندیشه تماشاگری را می نشاند توجیه و تسلیم و تقدیر را بر جای تغییر و حرّیّت و مبارزه می نشاندتمام تلاششان به ابتذال کشاندن و ناکارامد نشان دادن و بی خاصیّت نمودن عرفان تورکی است. عرفان ملّی تورکی اسلامی، فلسفه ملّی تورکی اسلامی، حکمت ملّی تورکی اسلامی، اخلاق و سیاست و تاریخ و هنر و علم گرایی و ...ملّی تورکی اسلامی که مجموعا مکتب نامیده می شود و آن مکتب را می توان مکتب تبریز نام نهاد در برابر تمام مکاتب وارداتی غربی و شرقی قدرت رقابت دارد و می تواند این خلا و بوشلوق تاریخی را در حوزه اندیشه و مفکوره پر کند. جهان تورک در مقابل شعوبیّه و ماسونها از نبود و یا از ضعف مکتب در رنج است و این مکتب تبریز است که پاسخگوی سوالات پنجگانه انسانی استراتژیک ماست: ( ۱. ما که هستیم؟ ۲. ما چه می خواهیم؟ ۳. ما از چه و از که می خواهیم ۴. ما چه زمانی باید بخواهیم؟ ۵. ما کجا باید بخواهیم و کجا را باید بخواهیم) با بازخوانی دیگرباره علوم دقیقه و غیردقیقه درمانی بر آن رنج و درد باشد. ما درد خود را داریم که متفاوت با درد فارس و روس و  غربی و ...است پس درمان ما باید بومی و متناسب با نیازمان باشد دوست طبیبی به من می گفت اگر در منطقه شما مردم مشکل معده دارند حتما در طبیعت آن منطقه گیاهانی هست که درمان درد معده را دارد که در جای دیگر آن گیاه وجود ندارد.                     

                     

مگر مولانا نمی گفت:

نرم نرمک گفت شهر تو کجاست
پس علاج اهل هر شهری جداست

ما درمان خود را باید بیابیم۱۱
مکتب ملّی(مکتب تبریز)
شادی و غم در مکتب تبریز و مکتب شعوبیّه
بابافقیه تبریزی

۱

مولانا می گوید: شمس تبریزی بمثابه صبح درآمد و صحیفه صیقلین را برکشید و آسمان ذهن و ضمیر مرا سراسر سپید و نور کرد:
صبح آمد و صحیفه مصقول برکشید
وز آسمان سپیده کافور بردمید

چون صوفی ای چرخ زنان با شالی کبود رنگ تمام مفکوره خویش را در خویشتن یابی و هویّت یابی بر آفتاب افکند
صوفی چرخ خرقه و شال کبود خویش
تا جایگاه ناف به عمدا فرودرید
من از شمس تبریزی هزیمت فکری داشتم تمام استخوان بندی مفکوره مرا از بیخ و بن درهم شکست من بسان شب، سیه بودم و فاقد نور مرا از خصائل شبانه بیرون کشید رویم را به روز و نور کرد:
رومی روز بعد هزیمت چو دست یافت
از تخت ملک زنگی شب را فروکشید

تقابل من با شمس تبریزی تقابل تورک محمّدی با هندی فارسی بود من پیش از در رسیدن شمس،شعوبی هندی ثنویت اندیش فارسی بودم که تمام وجودم غم بود و شب:


زان سو که تورکِ شادی و هندوی غم رسید
آمد شدیست دایم و راهیست ناپدید

آن تورک یغماگر و غارتگر ذهن و عقلانیّت در رسید که تمام وجودش پر از شادی بود و روز و نور نور. شمس تبریزی شیر جسوری بود که به تنهایی صفهای شیران اقطاب عرفان را در هم می شکست زیرا شمس تبریزی واجد مفکوره ای خطرناک و قابل اعتناء بود و آن نهیب زدن بر من در آلوده نشدن و اجتناب از مکتب شیطانی شعوبی که سراسر غم آور و شادی بر بود و در مقابل مکتب تبریز که سراسر غم زدا و شادی آور بود می نشست:


مسلمانان مسلمانان مرا تورکی ایست یغمایی
که او صفهای شیران را بدراند به تنهایی

شمس تبریزی چون سپاه قیصر روم بود در هجوم بر حبشیان و ذهنهای حبشی صفت سراسر سیاه و غم اندیش و شادی گریز. لذا شمس تبریزی برای مولانا حامل پیام و مفکوره تاریخی تبریز و تبریزیان بود و آن ترجیح شادی بر غم بود و به تخت نشاندن شاه شادی و حیات و به زیر کشیدن داروغه غم و ممات از سریر فکرها و ذهنها:


یا رب سپاه شاه حبش تا کجا گریخت
ناگه سپاه قیصر روم از کجا رسید

منِ مولانا قابلیّت کشف معمّای شمس تبریز را داشتم چون از شراب عشق ازل بر من چشانده بودند. بارقه عشق، تمهیدی بر شادی بود.من پیش از شمس تبریز، تورک رفته در خرگاهی بودم که هندوی شبِ شعوبی اندیش بر من هجوم آورده بود:

زین راه نابدید معما کی بو برد
آنک از شراب عشق ازل خورد یا چشید
این شگرد شگرف شمس تبریزی بود که خود از شب و شب اندیشی و شعوبیگری و غم گزینی رهایی یافته بود و در جهتها دیگر نمی گنجید نه در شرق و نه در غرب:

جانهای باطن روشنان شب را به دل روشن کنان
هندوی شب نعره زنان کان تورک در خرگاه شد
من وقتی دیدم او از اوصافِ شب بودن و شب گرایی و ...بیرون جسته تابعش شدم و سخن را در برابر وی کوتاه کردم:


ای شمس تبریزی که تو از پرده شب فارغی
لا شرقی و لاغربی ای اکنون سخن کوتاه شد

من راهی جز کوتهی سخن نیافتم زیرا در راه شاهنشاه سخن در راه تبریز صفا دیگر سخن به چه کار آید باید رفت و رفت:

ای جان سخن کوتاه کن یا این سخن در راه کن
در راه شاهنشاه کن در سوی تبریز صفا

لب فروبستم اما جانم به جوش آمد و من آب لطف می ریختم و شمس جوشش ما را افزونتر می کرد نسبت من با شمس نسبت آب و جوشش بود:
گر لب فروبندم کنون جانم به جوش آید درون
ور بر سرش آبی زنم بر سر زند او جوش را

عذر عوام را باید خواست زیرا از عشق ما چیزی ندانند وقتی معذورند چه انتظار از اقبالشان:


معذور دارم خلق را گر منکرند از عشق ما
اه لیک خود معذور را کی باشد اقبال و سنا

خون می جوشید و به نطق می آمد و نطق در قلم می ریخت حرفها را و حرفها چون موریانه به سلیمان لسین معنوی التماس می کردند که این دیگر کیست؟

از جوش خون نطقی به فم آن نطق آمد در قلم
شد حرفها چون مور هم سوی سلیمان لابه را

پس از دیدار شمس و سکوت و صمت پیشگی من چاه حکمت و سخن به جوش آمد و سخن، سیر در آفاق و انفس نمود:


ما مور بیچاره شده وز خرمن آواره شده
در سیر سیاره شده هم تو برس فریاد ما

شمس تبریز آفتاب بود و هر که را نظر می کرد قمری می شد در خوبی و زیبایی:


ای آفتاب اندر نظر تاریک و دلگیر و شرر
آن را که دید او آن قمر در خوبی و حسن و بها


مکتب شعوبی فارسی هندی مجوسی، مکتب شب اندیش و زاینده غم است مکتب تورکی اعتدالی حقیقت اندیش معرفت اندیش روز اندیش و زاینده شادی است تقابل جدّی از منظر مولانا میان این دو مکتب چون شب و روز و غم و شادی هست و این آموزه را شمس تبریز چون تحفه ای از تبریز برای مولانا برده بود.


۲
از دیگر بابایان و پیران و ده ده های تبریز بابااحمد مشهور به بابافقیه است. چنانکه از لقب وی برآید در علم فقه چیره دست بوده دستی در علوم ظاهر هم داشته گفته اند مجمع اولیای زمان خود را مفتی بوده است ظاهرا سلسله ارادت او به شیخ شهاب الدین اهری می رسد.

زبان و ادبیات ملّی ( تورکی) ۱۰
اندر حکایت زبان و حکومتهای آزربایجان پیش از اسلام ۳

آزربایجان پیش از اسلام و پس از اسلام هم زبانش تورکی بوده و هم عموما حاکمانش تورک بوده و هم حاکمیّتهای مستقلّی یا در محدوده آزربایجان یا فراختر از آن داشته است.

۱
پس از اغوزها حكومتهایی كه در آذربايجان و گاهی در مناطقی از ايران حكومت می كرده‌اند.

از جمله غزنويان،سلجوقيان، خوارزمشاهيان،اتابكيان،تاتارها،آق‌قويونلوها، قره‌قويونلوها، صفويان،افشاريان و قاجارها تماماً تورک بودند و زبانشان تورکی بوده است.


در خصوص توركی بودن زبان مردم آذربايجان اسناد و مدارك بسيار زيادی هست مثلاً: ديونيوس پريگت جغرافی نگار و شاعر يونانی سده چهار- م- تورك زبانان را ساكن اصلی اين منطقه می داند و نيز محمدعوفی در ذكر خلافت عمربن عبدالعزيز كه از سال 99 تا 101 هجری ادامه داشت، از قيام بيست هزار تورك آذربايجانی سخن می گويد.(غياث اللغات- ص 633) همچنين اخبار موثّق عبيدبن‌شريعه جرهومی كه شخص معمّر و محترم در دربار اموی بوده در حضور معاويه سخن می گويد: (آذربايجان از سرزمين تورکان است)(مروج الذهب-ج1 ص231) و اين خبر را طبری و به نقل از او بلعمی و حمزه اصفهانی و ابن اثير در كتابهای تاريخ بلعمی، تاريخ طبری، تاريخ پيامبران و الكامل گزارش كرده‌اند كه از متون معتبراسلامی به شمار می رونداز ديگر محققانی كه آذربايجان را به عنوان سرزمين توركها نام می برند می توان : ژ . اوپر، قرتيز هومئل، ا . م .محمد اوف، ت . حاجي يف، گ . ا . مليكشويلي، ع.دميرچی زاده، تيمورپير هاشمی، يامپولسكی، ي . ك . يوسف‌اف، يومينوس ، وروشل گوگازيان. زكی وليددوغان، پروفسور دكترمحمدتقی زهتابی و دهها محقق و دانشمند را می توان نام برد. در اين ميان بهتر است به نظر يامپولسكی نيز اشاره كرد كه می گويد: توركها در اطراف درياچه اروميه زندگی می كنند و آشوريها آنها را توروك türük نام برده‌اند و در سنگ نوشته‌های اورارتوئی هم سخن از قومی بنام توريخی رفته كه در آذربايجان می زيستند.(اوايل هزاره قبل از ميلاد) و می گويد توروكها يا توريخیها همان توركها هستند.


۲
کلمات تورکی را می توان از دری(فارسی- تازیک) تشخیص داد:


1.کلماتی که به مه ختم می شوند مانند گزمه, ساچمه,دیشلمه,دولمه,چکمه ,قابلمه,قیمه,سرمه, سورتمه,یورتمه,تخمه,کرشمه,چمباتمه,تکمه (تیکمه تیکماق دوختن)و ....
2.کلماتی که به پسوند چی ختم می شوند مانند مانند سورچی,قیچی,قاچاقچی ,جارچی, توپچی,یالانچی و ....
3. کلماتی که به چه یا جه ختم می شوند ( چه پسوند تصغیر در زبان تورکی است مانند ک در فارسی)مانند: تانریجه(تانری+جه: الهه), بچه , گوجه (گوی " سبز" +جه) بوقچه(بوق " چمدان "+چه)طاقچه, باغچه و کوچه(کوی " روستا " +چه)غنچه (غونچا)، سئرچه, تپانچه; یونجه و...
4. کلماتی که به اق ختم می شوند مانند قاچاق, چلاق,قالتاق,ییلاق,قشلاق,الاق,یراق,چماق, قنداق, باتلاق, چخماق سنجاق,بایراق (بیرق), چراق,( چیرماق یعنی سوسوکردن ), سراغ(سوراق سوروماق یعنی پرس وجو کردن) و ....

5.کلماتی که به َک ختم می شوند مانند تشک, اوردک, الک, یدک, ببک, کولاک(کوللاماق یعنی مدفون کردن)، بلوک(از بولماق به معنای بخش کردن), کمک(کومک) و...


6.کلماتی دو قسمتی مانند ده ده, به به, په په , نه نه,قاغا(کاکا),چیل چیل(به صورت چلچله وارد فارسی شده), سلانه سلانه(ساللانا ساللانا) و ...
7.کلماتی که به ار ختم می شوند مانند چاپار, دمار (دامار)، قاجار, سالار(از فعل سالماق بر زمین زننده, پهلوان), تومار, اچار, افشار(اووشار) و....
8.کلماتی که به اج ختم می شوند مانند تاراج, آماج,اوماج ,دیلماج ,تیماج و....

فعلهایی مانند قاطی کردن,چلاندن,قرتاندن, قردادن,قِر امدن,چاپیدن,چروکیدن,کیپ کردن, قاپید و....

9. ابزار الات جنگی و اصطلاحات مانند:

 توپ، تپانچه،تفنگ،ماشه،گلن گدن،گلوله،فشنگ، قشون،قپوز چاووش(از چو به معنای خبر), باروت، اوردو و....

10. نام بسیاری از پرنده ها و جانوران مانند قرقی,بالابان,دورنا,طرلان,بلدرچین,لاچین و بایقوش,قورباغه،مارال و ...


11. نام برخی ابزار الات موسیقی مانند دهل (دوول به معنای کوبیدن),باغلما,تنبک،بالابان، و....
12.عوارض طبیعی مانند,تپه,دره ,جلگه (چولگه به معنای صحرا) کویر (کو + یئر),لوت و...
13.ابزار الات غذا خوردن مانند,بشقاب,چنگال, قاشق,قابلمه,سفره,قزقان,ملاقه و...

14. نسبتهای فامیلی مانند,داداش,ابجی,قاین, دایی,نه نه,اقا,خانم,خان,بیگ و...

15. کلماتی مانند پالتو، پلاس،پالان از تورکی گرفته شده اند (پالتار در تورکی به معنای پوشاک است:پال= کاور، پوشش دهنده)،قالی و....


فلسفه ملّی (تورکی اسلامی)۴۵
اصناف مدینه جاهله در فلسفه فارابی
فیلسوف تورک مسلمان
۵. تغلبیّه(امپریالیسم و شعوبیّه)۴

۱
امپریالیسم رسالتش استعمار و استحمار ملّتها بوده است. استعمارنو هم از فرزندان امپریالیسم نو بوده است و هر دو از مصادیق مدن جاهله تغلبیّه فارابی و مانع و رادعی در برابر مدینه فاضله اند. استعمار نو در مـقـابـل اسـتـعـمـارقـدیم یا کلاسیک به کار برده مى شود، زیرا پس از جنگ جهانى دوم و بروز تـحـوّلات جدید در جهان، استعمار دیگر نمى توانست بى پرده منافع دولتهاى استعمارگر را تامین کند به همین دلیل آنها راههاى جدیدى را برگرفتند که به آن استعمارجدید یا نئوکُلُنیالیسم مى گویند. عـوامـل مـتعددى موجب تغییر روش آنان و جایگزینى استعمار نو(غیرمستقیم) با اسـتـعـمـار کـلاسـیـک (مستقیم) گردید: از جمله راه یافتن افکار و روشهاى اجتماعى، اقتصادى و سـیـاسـى جـدیـد بـه مـنـاطق تحت استعمار، بروز تحوّلات جدید پس از جنگ جهانى دوم در مناطق مـذکـور، تـوسـعه نهضتهاى ضدّاستعمارى و ظهور نظراتى که جهان را به دو قطب تقسیم مى کرد.

۲
روشهای استعمار جدید:


۱. نشاندن مزدوران داخلى و بومى با خارج کردن نیروهاى نظامى و عوامل شناخته شده خود از مناطق استعمارزده:همانها که به ظاهر داعیه تـامـیـن مـنـافـع مـلّى داشته و خود را دلسوز مردم و کشور خود جلوه مى دهند، ولى در واقع، جز تـامـیـن مـنافع اربابان خود سودائى در سرندارند. به ظاهر علیه استعمار باید شعاردهند تا در قدرت بمانند ولی فی الواقع مزدور امپریالیسم نو یا همان شعوبیه غربی هستند. این روش کم هزینه بوده و استقلال ظاهری و سطحی کشورها را حفظ می کند حالیا که اینان وابسته اند. البته استقلال در دنیای مدرن به معنی دیوارکشیدن نیست به معنی سرمایه گذاری شرکتهای بزرگ جهانی در یک کشور است تا سرمایه مانع از شلیک یک گلوله شود.


۲. ایجاد تفرقه و درگیرى بین ملتهای داخل یک کشور و یا با سایر کشورها: این روش گرچه قدیمی است اما استعمار جدید، علاوه بر ادامه شیوه قدیم، نوع دیگرى از تفرقه و جدایى بین دولتهاى جدید را در پـیـش می گیرد: با تحریک انگیزه هاى قبیله اى، مذهبى و دینى و ایجاد نزاعها و کشمکشهاى ناحیه اى بین کشورهاى تحت نفوذ،(مثلا در کشور کثیر الالسنه و کثیر المذهب یک زبان رسمی یا یک مذهب را بر کرسی می نشاند) و باعث برخوردهای عنیف می شود و یا با درگیریهاى نظامى بین آنها. تا بتواند  ارکان نظامى، اقتصادى و اجتماعى مستعمرات را تضعیف نماید. تـقـریـبـا تمام کشورهاى خاورمیانه و خلیج بصره داراى اختلافات ارضى و مـرزى با یکدیگرند. این امر باعث شده که کانون بحرانهاى منطقه اى همیشه داغ بوده و هر لحظه امکان درگیرى بین اینگونه کشورها وجود داشته باشد.


۳. حقوق بشر: در حـال حـاضـر یکى از اهرمهاى فشار کشورهاى استعمارگر به ویژه آمریکا علیه کشورهایى است که حاضر به پذیرفتن سلطه آن کشور نیستند. اگر سیاستهاى داخلى و خـارجـى کـشـورى در راسـتـاى مـنافع غرب نباشد و یا به ضرر آنها باشد، با استفاده از این ابـزار چنان به حیثیت آن لطمه واردمى آورند که سرانجام ناچار شود خود را با غرب یا منافع آنهـا هـمـاهـنـگ کند.
۴. ترور و تروریسم (Terror) از نـظـر لغـوى بـه مـعـنـاى ترس و وحشت است. از نظر اصطلاحى حالت وحشت فوق العـاده است که از دست زدن به خشونت و خونریزى از سوى یک گروه، حزب یـا دولت بـه مـنـظـور رسـیدن به هدفهاى سیاسى و...ایجاد می شود.اشخاصى که دست به ترور مى زنند، تروریست نامیده مى شوند. تروریسم (Terrorism) به معناى نظام حکومت ترور و اعتقاد به لزوم آدم کشى و ایجاد وحشت در مـیـان مـردم و یـا نـظام فکرى که هر نوع عملى را براى رسیدن به هدف سیاسى به هر طریق مجاز مى داند. آمریکا پس از فروپاشى شوروى عـلیـه کـشـورهـاى مـسـتـقـل عموما با اتهام ترور و تروریسم و حقوق بشر در مقدراتشان دخالت می کند . آمـریـکـا پـس از حـوادث ۲۰ شـهـریـور ۱۳۸۰ ه‍ .ش . و فـروریـختن ساختمانهاى مرکز تجارت جـهـانـى در واشنگتن، به مردم گرسنه، بى پناه و آواره افغانستان حمله کرد تا به اصطلاح دولت حـامـى تـروریـسـت طـالبـان را کـه خـود و هـم پـیمانانش در روى کار آمدن آن نقش داشتند، سـرنـگـون کـنـد. الان هم بر سر کار آورد و با کلّی سلاح روانه ماموریتهای ویژه نمود. پـس از آن با محور اهریمنى خطاب کردن عراق، به آنجا حمله برد.
۵امپریالیسم فرهنگى:اعمال قدرت اقتصادى ، سیاسى و نظامى براى اشاعه ارزشها و فـرهـنـگ مـربـوط بـه خودش در مـیـان ملل تحت استعمار نوین  براى جداکردن آنان از ریشه هاى فرهنگى، قطع پـیـونـدهـاى سـنـتـى و اجـتـمـاعـى.

 

فلسفه ملّی( تورکی اسلامی)۴۶
تقابل خاک و آب در فلسفه تورکی و فلسفه غربی۱
تقابل کریدور و کشتی

۱
ابونصر فارابی بعنوان بنیانگذار فلسفه تورکی اسلامی و بعنوان یک فیلسوف تورک مسلمان، حامل مفکوره و عقلانیّت تورکی، بنیان فلسفه اش مبتنی بر تدبیر بقاست اما فلسفه غرب با همراهی مسیحیّت ملّی که در اندیشه استعمار و استثمار و استحمار دیگر ملّتهاست فلسفه اش مبتنی بر تنازع بقاست. رکن رکین در تعاملات میان آدمیان در فلسفه فارابی تعاون است فارابی معتقد است که آدمیان برای رسیدن به سعادت و فضیلت ضمن گردن نهادن بر اوامر رییس گریزی و گزیری از تعاون و کمک به یکدیگر ندارند حالیا که فلسفه غربی در اندیشه مکیدن و چپاول آدمیان است. فارابی با بهره بردن از آموزه های اسلام و حکمت تورکی بخشش و قناعت را آلترناتیو فزونی مال می داند و معتقد است دو عنصر بخشش و قناعت تعدیلگر مال و ثروت هستند نمی شود یکی انقدر بخورد تا بترکد دیگری مالی و نانی برای خوردن نداشته باشد. همان که در قرآن هم رسیدن آدمیان به خیر را در گرو بخشیدن مال می داند: لن تنالوا البرّ حتی تنفقوا مما تحبّون هرگز به نیکی نرسید مگر از آنچه بدان عشق می ورزید ببخشید بله بخشیدن چیزی که لازم نداریم خیلی مهمّ نیست بخشیدن چیزی که بدان عشق می ورزیم و دوستش داریم فضیلت اخلاقی و بنیان تئوریک فلسفه فارابی در اعتدال مال و ثروت است. فلسفه غربی با رواج مصرف گرایی مفرط در تقابل با اندیشه فارابی است.
۲
تقابل جهان تورک و غرب نه تنها صرف نظر از تقابلهای فکری و فلسفی به تقابل خاک و آب هم بر می گردد اگر روزگارانی نه چندان دور امپراطوران تورک چون عثمانی بر اریکه قدرت بودند یکی به مدد تجارت خاکی یا ایپک یولو بود که با ورود آمریکا به صحنه سیاست جهانی و کشاندن تجارت از خاک به آب ریشه های اقتصادی عثمانی را خشکاندند کانال سوئز یک انقلاب تجاری و پرتاب تجارت از خاک به آب بود. به تعبیر دوستی درآمد امریکا از بیمه کشتیهای روی اقیانوسها از درآمد کارخانه های اسلحه سازی اش بیشتر است. مکتب ملّی تورکی اسلامی تورکیه با همگرایی چین و روسیه در صدد احیای تجارت زمینی با ایجاد کریدورهاست کریدورهای زمینی تمام راههای تجارت زمینی و ریلی را از چین و هند و کشورهای عربی و آفریقا به استانبول ختم می کند. استانبول ترمینال انرژی و حمل و نقل کالاهای جهان گردد. احیای مجدد عظمت و قدرت تورکان در آینده ای نه چندان دور با کریدورهای تجاری و انزوای آمریکای مظلوم کش بعنوان کشور امپریال حامی کشورهای ظالم و مستبدّ را می توان شاهد شد.

۳
کریدور یا کمربند، عبارت است از مسیرهای مواصلاتی که جهت تامین انرژی و منابع و مواد اولیه و حمل کالا به بازارهای مصرف و هدف برای  ایجاد درهم تنیدگی در جغرافیاهای مختلف مورد استفاده قرار می گیرد که مشهورترین آنها همان کمربند راه کریدور یا همان بیر یول بیر کوشاک است و هدف از آن ایجاد زنجیره تامین و لجستیک و اتصال چین از مسیرهای متفاوت به بازار و منابع و مواد اولیه است که تا لندن امتدادمی‌یابد و نهایت این اقدامات سعی دارد بازار و منابع خارج از قاره‌های آمریکا و اقیانوسیه را به شکل قابل دسترسی در هم تنیده نموده و جز حمل کالا اقدامات لجستیک نیز بخشی از هدف است و سعی دارد تا نهایت امکان به اقدامات سرعت بخشیده و هزینه ها را کاهش دهد بدیهی است با تغییر مسیرها و ژئوپلیتیک حاصل از آن پلتفرم اعمال سیاست در پی روابط اقتصادی حاصل نیز تغییرخواهد یافت و بلوکهای سیاسی و اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم کاملاً دگرگون گشته و بلوکهای سیاسی و اقتصادی جدیدی متولد خواهدشد و این کوریدور همان کریدور توسعه جهت تکمیل کریدور -کمربند راه -در پی طراحی و تلاش تورکیه و حمایت چین و روسیه احداث می‌گردد و هدف آن اتصال و حمل منابع و انرژی و کالا به بازارهای مصرف است.

۴
مناسبت کشورهای عربی نسبت به کریدور توسعه: این کریدور فرصت مناسبی است تا با کمترین هزینه، انرژی و کالای انباشته یا تولیدی در شبه جزیره را از طریق عراق و تورکیه به بازار اروپا هدایت نماید و این فرصت و فراست انسجام عربی مدنظر کشورهای شبه جزیره را تامین و برخی کشورهای عربی را از دایره نفوذ ایران خارج نموده و در بستر اقتصادی حاصل اتحاد آنها را تقویت می نماید هرچند بخش اول این کوریدور از بندر بصره تا مرز تورکیه به سمت بازار اروپا تعریف گردیده ولی هدف غایی آن اتصال یمن، عمان، امارات، عربستان، قطر، کویت و عراق به صورت مستقیم به کمربند میانی است که تاکنون کشورهای عراق و امارات و قطر و چند هفته پیش نیز عربستان موافقت خویش را جهت اجرای آن اعلام و قراردادهای لازم منعقد و بیانیه صادر گردیده استادامه دارد ...

 

حکمت ملّی (تورکی اسلامی)۱۵
قوتادغو بیلیک ۱۵

حکمت تورکی:

نامردین پیلوووندان، مردین آیران آشی یاخشی دیر.


Namərdin pilovundan mərdin ayran aşi yaxşıdır.

۱
شعوبیّه کلاسیک کتاب قوتادغوبیلیک را سالیان سال در درازنای تاریخ کتمان کرده بود و اگر هم بر این کتاب عنوان شاهنامه تورکی اطلاق می کرد برای تحقیر و تخفیف این کتاب بود نه برای تعظیم و تفخیم آن. زیرا افسانه را چه یارای قیاس و موازنه با حکمت؟! سنخ و سبک این دو کتاب فرق فارقی باهم دارند قوتادغوبیلیک حکمت یا فلسفه عملی و اصیل است حالیا که شاهنامه افسانه و سفسطه و مجعول است. زرّ سره را با ناسره چه کار؟ قوم تورک که واجد اسطوره قومی خویش و حکمت نامه است چه حاجت به اساطیر الاولین اغیار دارد؟ این کتاب در چین ادب الملوک و در ماچین انیس الممالک یا آیین المملکه و در غرب زینت الامراء و سرزمین توران قوتادغوبیلیک نام گرفته است. توجه مخاطبان این مقالات در اشعار و ابیات قوتادغوبیلیک آنان را به دقایق امر متوجه می سازد. زیرا زبان کتاب تورکی است با اندکی اختلافات طبیعی در کاربرد واژگان. از زبان یوسف خراسانی خطاب به منتقدان باید یاد آور شد:

 

تمیز اوره کلی انسان نه قدر گؤزه ل اولور
اونون ایشی هر زامان قایداسیندا گئدیر

انسان با دل صاف خیلی زیباست کار او هر زمان مطابق قاعده و نظم پیش رود

بؤیوکلوک ادّعاسیندا اولان تکبّرلو انسان سئوینمیر
اونو اعتباری گونو گوندن آزالیر

انسان متکبر و مغرور و جاه طلب، محبوب واقع نشود اعتبار وی هر روز کمتر گردد.

و از مولانا:


در زمین مردمان خانه مکن
کار خود کن کار بیگانه مکن

غیر الی قویما سنه یاخسین حنا
تیکمه غیرین تورپاغیندا سن بنا


۲
با غور در قرآن کریم در می یابیم که کلام الهی حضرت محمّد را هم بشر می داند و هم پیام آور ربّ که به او وحی می شود. قرآن بیشترین مکالمه ها را با موسای کلیم دارد تا محمّد(ص) فلذا قرآن محمّدنامه نیست. هم او را می ستاید هم عنیف ترین عتابها را از وی به ویژه در سوره عبس دارد. مع الوصف اوصاف محمد ص در قرآن مشابه اوصافی است که قوتادغوبیلیک برای پیامبر بر می شمارد: اوصاف قرآن از نبی اسلام:


۱. مهربان و دلسوز نسبت به مومنان:
لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم المومنین رووف رحیم.
۲رسول یا همان پیام آور:
محمد رسول الله.
۳. واجد اخلاقی عظیم:
و انّک علی خلق عظیم:
۴رحمت برای جهانیان:
ما ارسلناک الّا رحمه للعالمین
۵. دارای سینه ای فراخ و صبری فزون:
الم نشرح لک صدرک.
۶. رونده در راه راست: در سوره زخرف:
انّک علی صراط مستقیم
۷. منذر و مصدّق:
مصدّقا لما معکم
۸. سراج منیر:
و داعیا الی الله باذنه و سراجا منیر.
۹. خاتم:
خاتم النبیین
۱۰. مذکّر:
انّما انت مذکّر
۱۱. برهان: حتی تاتیهم البینه قد جاءکم برهان من ربّکم
۱۲. شاهد و مبّشر: یا ایها النبیّ انّا ارسلناک شاهدا و مبشّرا و نذیرا.

با ذکر این اوصاف از پیامبر اسلام در قرآن می توان صفات مشترک و نگاه های مشترک را نسبت به آن حضرت از فلسفه ملی تورکی - اسلامی و حکمت ملی تورکی اسلامی و قرآن استخراج و استنباط نمود.


این صفات به قرار زیر است:
۱. دارای جسمی سالم است زیرا عقل سالم در بدن سالم است.
۲. با عقل و با هوش و با ذکاء و با درایت است. یادآور آنچه پدران ما گفته اند:

عاغیلی ایگیت ائلینه یئتیرر عاغیلسیز ایگیت ائلینی ایتیرر.

یعنی مرد عاقل به ایل و اوبا می رسد مرد بی عقل ایل و اوبا را گم می کند.
۳. با اخلاق است. یعنی خوب حرف می زند و رفتار پسندیده دارد و آدمیان را جذب می کند و پندار و کردار و گفتار خیرخواهانه و پسندیده دارد.
۴. بی اعتنا به دنیا و متعلقات آن از درهم و دینار است.
۶. به سان مشعل است و راهها را روشن می کند و هدایتگر و دعوتگر است.

همان گونه که خداشناسی شعوبیّه یک ترسه- دوشونجه یا فهم وارونه بود و است که در نوبتهای پیشین بازنمودیم و می بایست از منظر معرفت شناسی به یک جرّاحی دست می زدیم تا دو نوع خداشناسی را از هم تفکیک می کنیم پیامبر شناسی شعوبیّه نیز دچار ترسه دوشونجه است که با پیامبر شناسی تورکان پاک متمایز است و یک جرّاحی فکری معرفت اندیشانه در تفکیک دو گونه پیامبر شناسی حاجت است‌.

 

اسلام ملّی( تورکی) ١٧)
اسلام تورکی و اسلام شعوبی

۱
 
تقسیم بندی جهان به اول و دوم و سومّ یک تقسیم انحرافی برای تورکان مسلمان است. زیرا دو قطب کلان معرفتی وجود دارد و آن  مسیحیّت و اسلام است. در تاریخ یک جنگ مادر فرسایشی داریم و آن جنگ مسیحیّت با تورکان مسلمان و اسلام است که تمدّن چین و هندو هم امربر و در جبهه مسیحیت هستند. بیخودی نیست که آتا تورک می گفت دوست تورک فقط تورک است. البته متبدله را باید منها کرد. جهان تورک باید با این نگاه و فلسفه حرکت کند، اصطلاحات ماسونها به درد ما نمی خورد در همه زمینه ها با ما می جنگند غرب بهتر می فهمد که تنها از اسلام تورکی شکست خورده و خواهدخورد و متحدکننده اسلام، تنها تورکان می توانند باشند. اسلام تورکی نه شعوبی قابلیّت و ظرفیّت یکپارچه کردن تورکان را دارد تورکیّت و اسلامیّت همعنانند به همین خاطر در تمام زمینه ها با تورکها دشمنند. جنگهای صلیبی در همه سطوح با تمام قدرت ادامه داردعقلانیّت متسامح و متساهل تورکی قرائتی اومانیستی و انسانی از اسلام ارائه می دهد به عنوان نمونه:
جمهوری آذربایجان به عنوان یک حرکت محبت آمیز، از نامزدی جمهوری ارمنستان برای عضویت در دفتر COP از گروه اروپای شرقی حمایت می کند.
اگر ولتر می گفت زنده باد مخالف من تنها در حرف بود نمود عملی آن توسّط حکمرانان تورک بود.
۲
گفتیم شعوبیّه کلاسیک، شکست ساسانیان مجوسی را از اسلام عربی نتوانست هضم کند لذا به امید حصول بر تغییرات سترگ، هم دست ترور از آستین اقدام بیرون کشید هم با تغییر رویه و روش، متدهای معرفتی مختلفی را برای رسیدن به اهداف خود انتخاب و عملی نمود. نخستین اقدام تئوریک، دست بردن در قرآن و قرائتی تلبیس گونه از آن و تطهیر و تقدیس و تعظیمِ پیشینه تاریخی سیاسی فرهنگی ساسانیان و پادشاهانش و تحریف و تحقیر اسلام بود.


اهداف تئوریک شعوبیّه


۱. تفسیر و تأویل و تطبیق برخی آیات قران بر اهداف و عقاید شعوبیّه، مانور بر روی لغات عجمی قران، تطبیق آیات تاریخی قرآن بر اساطیر و تاریخ باستانی ایران، شبیه تطبیق ذوالقرنین بر کوروش هخامنشی در زمان کنونی.


۲.تفسیر طبقاتی- نژادی آیات قران مثل تفسیر آیه 13 حجرات و تطبیق شعوب بر فارس و قبائل بر عرب.

۳. جعل احادیث از زبان پیامبر و امامان... در تحقیر و تحریف اسلام، تفضیل نژاد عجم بر عرب، جعل روایات در تطهیر و تثبیت عقاید باستانی. آلوده ساختن حقایق و ادغام عقاید و آراءباستانی در عقاید اسلام.


۴. استخدام تشیّع و ایجاد غلوّ در آن و عقاید امامیه و تحریف اندیشه امامان، ابداع مذاهب کلامی و فرقه های منشعب شیعی. در عصر معاصر اسلام شعوبی برای مداحی یک ساعتی مبلغ۶۰ میلیون تومان را به عنوان تعرفه تعیین می کند کمتر شغلی توان چنین دستمزدی را می تواندداشته باشد


۵. خلق قواعدی فقهی برای به رسمیت شناختن هرچه بیشتر دین باستانی، تلاش برای از اعتبار انداختن زبان عربی در جهت حمایت منافع فئودالی اشرافی ایرانی.

۶. حلول معنویّت فارسی مجوسی در تصوّف اسلامی و انتقال روح مجوسیّت و ثنویّت در ظرفهای سامی.

۷. جعل شخصیّت: فی المثل شخصیّتهایی چون سلمان فارسی و بوزرجمهر وجود تاریخی ندارند یا از صحابه چون سُلَیْم بن قِیْس هلالی را از اصحاب خاصّ چهارامام نخست شیعه دانسته که محضر امام باقر ع را هم درک کرده است  کتابی حاوی فضایل اهل بیت و حوادث پس از رحلت پیامبر، به منسوب است. بعضی عالمان شیعه در مدح و ثنای او سخن گفته اند. با این حال دیدگاه های متفاوتی نیز درباره شخصیّت سُلَیم وجود دارد، به گونه ای که برخی از محققان وجود تاریخی چنین شخصیتی را انکار کرده اند به عبارتی دیگر شخصیّت وجودی او از جعلیّات شعوبیه دانسته اند. سیدمرتضی عسگری معروف به علامه عسگری سال۷۲-۷۳ برای سخنرانی به دانشگاه اصفهان آمده بود من دانشجوی زبان و ادبیات عرب دانشگاه اصفهان بودم در مسجد دانشگاه از ایشان راجع به صحابه جعلی پرسیدم تاییدکردند که بله هست.ایشان کتابی دارد به نام مائه و خمسون صحابی مختلق یعنی یکصد و پنجاه صحابی ساختگی. کیا در تاریخ اسلام جعل صحابه کرده اند همین شعوبیّه. بانی غلوّ در اسلام و تشیّع، مکتب شعوبیه است: موالی متمایل به تشیّع از نخستین کسانی بودند که جریان غلوّ را در تشیّع پدیدآوردند. غلو بیشتر یک مشخصّه مجوسی هندی فارسی است این غلوّ را در فیلمهای هندی(بالیود) و فیلمهای فارسی دوران پهلویین هم می توان دید. روایاتِ کلامی غلوّ، عموما امامان را که از پاکان و اولیاء و صلحای زمانه بوده اند از چهارچوب بشری خارج می ساخت و رنگی خدایی می داد و در دانش و اگاهی و طهارت امامان مبالغه های سرشار می کرد. اشکال اساسی این بود که حقیقت و غلو چنان چون دوغ و دوشاب در هم آمیخته و تنیده است که تفکیک آن سخت و صعب می نماید.

 

حکمداری ملّی( تورکی اسلامی) ۱۰
۱.قاجاریّه
محمدشاه قاجار تبریزی،
حکیم قناعت اندیش
سومین شاه سلسله
تورکی اسلامی قاجاریّه ۳

۱
سال ۱۸۴۰ محمّدشاه قاجار تبریزی منشور آزادی و برابری ادیان را نوشت. کثیری از ملّایان زمانه چنین آزاداندیشی شاه حکیم را برنتافتند. در دوران محمدشاه ملّا به معنای عالم بود اما در میان آن علما به سختی می توان یکی را یافت که علمش از قرآن آن هم در سطحیات فراتر رود برخی حتا روخوانی قرآن را نیز بلد نبوده و نیستند آن هنگام هرکس می خواست می توانست عنوان ملّا بگیرد خرجش یک‌دستار بود و بس. نه تحصیل خاصّ می طلبید و نه امتحان. هیچ شغلی با‌ملّاشدن مغایر نبود. می توانستند هم ملّاشوند هم تاجر و بقال یا دست گدایی به سوی مردم بگشایند و هنگامه خرمن سهمشان را از کشاورزان بستانند من خردسال بودم که پدرم از گندم مزرعه سهم این بزرگواران را جدامی کرد تا به وقتش بیایند و ببرند اما مجتهدان وضعشان بهتر بود و از درآمد املاک و روستاها زندگی می کردند و در زمره مالکان بزرگ بودند هما ناطق در کتاب راهیابی فرهنگی آورده است که ملّایان از بهره ۴۰ تا۵۰ درصد وام که به مردم می دادند می زیستند مجتهدان بزرگ در حفظ آبرو از طریق دلال و شخص سوم در داد و ستد تجاری سهیم بودند. (همین امروز بانکها که مردم را مفلس نموده اند با فتاوای فقهی و حیل شرعی در تبدیل ربا به عقود عربده مستانه می کشند و در بهترین ساختمانها و بهترین نقاط شهرها افلاس و انفلاس مردم را باعث و بانی و ناظر و شاهدند)
۲
فرقه ها هر کدام بانگی می زدند برخی هم آوا با افلاطونیان جدید با مانویان و با گنوسها. برخی منکر اسلام بودند اما موحد برخی اسلام را در قالب فلسفه می پذیرفتند برخی اصول محمدی را با راسیونالیسم  و مکتب وجود تلفیق می کردند مهمتر از همه علی اللهی ها بودند که اعتقادشان در باب علی ع تقریبا زنده داشت عیسی مسیح ترسایان بودسیاست آزاد منشانه محمّدشاه قاجار تبریزی منجر به دشمنی حاکمان و روحانیان با وی شد. در آن عهد ملّا نزد عموم خیلی محترم و محتشم نبود.
۳
دولت محمّدشاه قاجارتبریزی تربیت حکیمانه و درویشانه را با فرنگی مآبی در آمیخت به جنگ‌مخالفان اصلاحات رفت علیه حجت الاسلام محمدباقرشفتی و لوطیانش در امری بی سابقه لشکر آراست. شفتی پیشوای روحانیان بود و اصفهان پایتخت روحانیّت. دو هزار باب دکان و چهارصد کارونسرا داشت املاکش از اصفهان تا یزد امتداد داشت هم مقننه بود هم مجریه حکم به قتل می داد و خود اجرا می کرد و می گفت روز قیامت پیش جدّم شفیع گناهان اعدامیان خواهم بود. لشکری از الواط داشت خونخوار، شرابخوار و قمارباز زانی و دزد. مزدوران وی به ۳۰ هزار تن می رسیدند. هر که با محمّدشاه قاجار تبریزی درمی افتاد آدم می کشت یا می شورید به مساجد شفتی پناه می برد. شعوبیه مدرن در داستان هرات با شعوبیّه غربی انگلیس علیه حکومت متحد می شود. محمدشاه هرات را می خواست فتح کند شفتی می خواست به انگلیسیها بدهد. سرآغاز پادشاهی محمّدشاه که از تبریز به تهران نرسیده بود  شورشی در تبریز توسّط ملّایی به بهانه گرانی نان در گرفت که می رفت کاخ شاهی را تهدیدکند شاه دستور داد جلو چشم مردم خفه کردند و مردم تبریز دادرسی شاه را ستودند سیّدمهدی امام جمعه اصفهان به تهران آمد و از دست یهودیان شکایت برد فتوا داد که نان و آب آنها را ببرند محمّدشاه فتوا را رد کرد مجتهد در حضرت عبدالعظیم بست نشست و چند ماه بعد آنجا درگذشت.

 

عرفان ملّی(تورکی اسلامی)۱۴
میتولوژی تورکان:

 

آتش عشق، آتش است و  آتش عشق
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد

۱
پروفسور عبدالقادر اینان، در کتاب آیین باستانی تورکان ص 90-92 می گوید:


بعد از نیاز انسان به آتش ...اولگن(خدای آسمان-اولو گون(خورشید بزرگ) از آسمان دو سنگ آورد که یکی سیاه و دیگری سفید. علفهای خشک را در دستانش خرد کرده و روی یکی از سنگها گذاشت و... علفها آتش گرفتند.اولگن گفت این آتشی است که با قدرت پدرم بر روی سنگ افتاده استلذا در میان آلتایها و یاقوتها آتشی که با چخماق بدست آید مقدّس است در طایفه اویماق که از آلتایهای شمالی اند رسم این است که عروس و داماد اوّلین آتش خانه خود را با سنگ چخماق درست می کنند و سه شبانه روز کنار آن می مانند.شمنیستهای یاقوت نیز آتشی را که برای مراسم و آئینهای خود روشن می کنند با چخماق روشن کرده و به آن آیی اوت(آتش مقدّس) می گویندد.بانزاروف ادّعا می کند که تقدّس آتش از فرهنگ تورک وارد فرهنگ مغولها شده است. دلیل آن را نیز چنین ذکرمی کند که در زبان مغولی به آتش گال ولی به خدای آتش اوت می گویند. آلتایها در دعاهای خود آتش را جدا شده از خورشید و ماه خطاب می کنند و به فرستاده شدن آتش از سوی خدا یعنی، اولگن ایمان دارند. آنها هرگز درباره آتش سخنان بدی بر زبان نمی آورند. خاموش کردن آتش با آب و تف کردن بر آن یاساق است. پیشگویی و غیبگویی نزد تورکان با نگاه کردن به آتش، یک رسم دیرینه است. گفته اندحکمرانان تورک در یک روز معیّن آتشی بزرگ برافروخته و برای آن دعا و قربانی می کنند. به هنگام زبانه کشیدن شعله آتش اگر رنگ شعله سبز باشد، در آن سال بارانهای پر برکت باریده و....به عقیده شمنیستها آتش همه چیز را پاک کرده و روحهای بد را می راند. در قرن ششم نمایندگان بیزانس را که به دیدن خاقان گؤک تورک آمده بودند از میان آتش گذراندند. تقدّس آتش همعنان با تقدّس اوجاق است در میان طوایف ساری ارکا نایمان و ارگینها (قرقیز –قزاق) همه نوه های جدّ هفتم یا نهم  به یک اولگن ائوی(اولو ائو) یا خانه مقدّس احترام می کنند. به این چادر قارا چانقاراق نیز گفته اند قولی که در این چادر داده می شود سوگند به شمار آید. صاحب این چادر بسیار جوان هم باشد باز هم مورد احترام قرارمی گیرد. آتش و اوجاق اوتجاق در مراسم عروسی، چه در نزد شمنیست و چه نزد تورکان مسلمان اهمیّت خاصّی دارد. در داستان ماناس، عروس و دخترها جفت جفت وارد خانه شدند. عروس جوان ادای احترام نموده، در برابر آتش خم شده و سلام می دهد. یاقوتها مراسم سوگند را در کنار اوجاق وآتش بجای می آورند.
۲
آتش آیت ربّ الارباب است، در قرآن آتش گاهی تمثیلی است از مجازات بدکاران. نزدیک شدن موسی به آتش در طوی برای آوردن قبس.(۲۷/۷) تا بتواند عائله خود را با آتش گرم کند. این که آتش بر ابراهیم سرد می شود(۲۱/۶۹). آفرینش برخی موجودات از جمله ابلیس و اجنه از آتش (۳۸/۷۶) (۵۵/۱۵) و مجازات بدکاران که برای کافران آتشی آماده شده( ۳/۱۳۱) دعای پارسایان در نگهداشتشان از عذاب آتش( ۳/۱۶) اتش برای برخی جایگاه و برای پاره ای همدم است(۱۰/۸)(۳۲/۲۰)
۳
مولانا در آتش «گرمابخشی, سوزندگی, سازندگی, بالاروندگی, گسترش یابندگی, نوردهی, پاک کنندگی»؛ می بیند. آتش %2.89 ابیات دیوان شمس و %1.78 ابیات مثنوی معنوی را در برمی گیرد. نار و نور در عرفان تورکی اسلامی مولانا ماخوذ از اندیشه شمنها و قرآن است. دوزخیان خود هیزم نار خویشند عشق و نور مومن و ریاضت و عبادت، آتش سوزان نفس را خاموش کنند نور برخاسته از آتش با نور برخاسته از معنا فرق دارد:


نیم پروانه آتش که پرّ و بال خود سوزم
منم دیوانه سلطان که بر انوار می گردم(۱۵۰۵/۳(
الله در نار و نور جلوه می کند.

دوزخ آشامان جنت خیز روز رستخیز
حاکمند و نی دعا دانند و نه نفرین کنند
(همان۷۶۲/۲(


نار سمبلی از رذایل اخلاقی چون شهوت و حرص می شود تشبیه نار به نفس، بی نیازی نور از تعریف را در شیخ اشراق هم می توان دید.


ناریان مر ناریان را جاذب اند
نوریان مر نوریان را طالبند(۲/۸۳)
نار تو اینست، نورت چون بود
ماتم این تا خود که سورت چون بود
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جدّ
بوالعجب من عاشق این هر دو ضدّ

اتقوا فراسه المومن فانه ینظر بنور الله
انّ الذین کفروا بایاتنا سوف نصلیهم نارا...(۴/۵۶)
پیر می تواند نار را به نور بدل کند:
یا تبر بر گیر و مردانه بزن
تو علی وار این در خیبر بکن
یا به گلبن وصل کن این خار را
وصل کن با نار نور یار را
تا که نور او کشد نار تو را.
وصل او گلشن کند خار تو را
مصاحبت با پاکان و عاشقان می تواند نار را به نور بدل کند:
عشق که چادرکشان در پی آن سرخوشان
بر فلک بی نشان نور دهد نار را( ۲۲۷۷/۱

 

 


مکتب ملّی( مکتب تبریز) ۱۲
بابا حامد تبریزی

۱
گفتاری از شمس تبریزی:


منیم ایچه ریمده بیر بشارت وار کیمسه منیله مصاحبته دؤزه بیلمز. من مرید توتمورام شیخ توتانام اما هر شیخی یوخ. خرقه لیک منیم گئدیشاتیمدا یئری یوخدور. منیم خرقم یولداشلیقدیر. کیمسه بیزی گؤرسه یا توم موسلومان اولار یاخود باشدان دیبه مولحود اولار. من سؤزيله آداملاری بئجردیرم. (اندرون من بشارتی است، طاقت کار من کسی ندارد من مرید نگیرم، من شیخ می گیرم آنگاه نه هر شیخ، خرقه نیست قاعده من، خرقه من صحبت من است. کسی ما را دید یا مسلمان مسلمان شود یا ملحد ملحد. به سخن تربیت کنم(

images (16)
۲
شمس تبریزی از قلّه های مکتب تبریز است در عظمت وی همین بس که با بودنش تبریز خراسان شده و با بردن تبریز پیش مولانا قونیه تبریزی دیگر گشته است. اندیشه شمس تبریزی قدرت رقابت با دیگر مکاتب را دارد. مکتب غربی رقیب مکتب تبریز است.تبریز در دوران معاصر با اندیشه های غیر بومی تهدید و تحدید می گردد اگر گفته می شود: باید فلسطینها را به دو جریان تقسیم کرد آنها که توپراق (خاک)به یهودیها فروختند و آنهایی که نفروخته اند باید تورکان آذربایجان را نیز به دوبخش تقسیم نمود آنها که به کردها توپراق فروخته و میدان داده اند آنها که به کردها توپراق نفروخته و میدان نداده اند‌. بلایی که عظمت آن چند سال بعد ‌گریبانگیر و هویدا خواهدشد.

۳
مکتب صلیبی با کمک ارتجاع، ناسیونالیسم عرب را می خواهد با اسرائیل صلح دهد و در واقع صلح یک طرفه و تسلیم  کت بسته جهان اسلام به یهودیّت. در ظفر قاراباغ، سوزش صلیبیون بالا رفت و خودشان را در پشت دموکراسی و حقوق  بشر پنهان کردند. صدسال است ما گرفتار بازی همیشه باخت هستیم به دلیل فقدان مکتب

 

ملّی و فلسفه ملّی نتوانستیم  کاری بکنیم ثروت عظیم معنوی و مادی، تاریخی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و میراث هزار ساله حاکمیّت پدران تورکمان را از دست دادیم تمام انرژی و قدرت ما صرف تقویت مکتب شعوبی شده است. این خلا و این فقدان مکتب ملّی به بهانه تجدد و مدرنیسم  وارداتی از غرب در سایه مانده است.
۴
جنگ خاورمیانه شاخه ای از ادامه جنگهای صلیبی است. اما تا روزی که اسلام معرفتی و اسلام تورکی بمثابه هویّت نتواند چون مسیحیّت از هر نظر مرکزیّت قدرت مند داشته باشد و تمام قرائتهای اسلامی را زیر چتر خود نیاورد و خود را با مدرنسیم، تعریف نکند  و وفق ندهد شکست خواهد خورد.


۵
بابا حامد تبریزی


یکی دیگر از شوریدگان و مجذوبان تاثیرگذار است. از مشاهیر مکتب عرفانی تبریز است گفته اند پیوسته در جذبه بوده و کارهایی شگفت از وی سر می زده. گفته اند یکبار تگرگی آمده و محصولات را از بین می برد و بابا حامد هم چوبی به دست بر درختان می زد و چون سبب را پرسیدند پاسخ داد: او چنین می خواهد و ما نیز چنین می کنیم. حکایت شگفت دیگری نیز بر وی منتسب است که از کنار مکتبخانه ای می گذشت که طفلان آن مکتبخانه به آواز بلند چیزی می خواندند و مکتبدار در مکتب نبود مگر بابا حامد را حالتی پیش آمد که آواز طفلان مزاحم آن حال وی گشت. از روی جذبه در خطاب به طفلان فرمودند که لال شوید به یک باره طفلان از زبان افتادند و باباحامد راه خود پیش گرفت و رفت. چون مکتبدار آمد و آن حال مشاهدت نمود شخصی از حقیقت حال پرسید گفتند لابدّ کار دیوانه حامد است (مولانا هم می گفت:


باز دیوانه شدم من ای طبیب
باز سودایی شدم من ای حبیب
بیر داها چاشدی هوشوم اولدوم ده لی
اؤپورم من زنجیری زنجیر منی

حلقه های سلسله تو ذو فنون
هر یکی حلقه دهد دیگر جنون
زنجیرین هر پاخلاسی تعلیم ائدیر
آیری بیر دیوانه لیک، علّت ندیر

آنچنان دیوانگی بگسست بند
که همه دیوانگان پندم دهند‌
آلمیشام چون زنجیریمدن نوکته لر
دانلایار بیر بیر منی دیوانه لر
یوخ تاییم دیوانه لیکده ایندی لئیک
درسینی مندن آلیر دیوانه لیک
یؤخ منه دیوانه لیکده هاماش
بولاییر گؤرجک منی دیوانه باش(


بروید ایشان را پیداکنید که باز وی فکر این کار کند. از پی باباحامدتبریزی دویدند تا به وی رسیدند تضرّع نمودند حضرت باباحامدتبریزی برگشت و فرمود که بخوانید، طفلان را ناطقه به فرمان درآمده متکلّم گشتند.از سخنان وی است که تا کسی از دنیا نرود قدرش دانسته نشود یک روانکاوی گذرایی از تبریز بود. وی ظاهرا سال ۶۹۰ ه دار فانی را وداع گفت‌.


زبان و ادبیات ملّی( تورکی(١١
حریم زبان با شرح غزلی از حکیم فضولی

هر کیمین معناده مقداری
سؤزوندن بللی دیر*
کیم کبابین خام و ناخامی
کؤزوندن بللی دیر.


قوسی تبریزی

۱
بنیان اندیشه ایرانشهری، نافی تنوّع زبانی در مملکت کثیرالالسنه است. تنوّع و مختلف بودن زبانها و رنگ آدمها از منظر اسلام یک آیت خداوندی است: وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ  إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّلْعَالِمِينَ (۲۲/روم) یعنی، خدا خود خواسته بعضیها تورک، بعضیها عرب، بعضیها روس، بعضیها هندی و ... و برخی سفید، برخی سیاه و برخی زرد پوست باشند و از این تنوّع، صفت بدیع بودن خود را متجلّی می نماید: زیرا بدیع السّموات و الارض است و این عالم، صحنه و پهنه تجلّی تمام صفات باری است. هیچ دو اثر انگشتی یکسان نیست حتا دوقلوهای خیلی مشابه هم مشابه فکر و احساس و ذائقه ندارند. مختلف بودن زبان علاوه بر اثبات تجلّی گری صفت بداعت، اثبات تنوّع و تعدّد عقلانیّت انسانهاست. زیرا زبان، مطبخ عقلانیّت و مولّد اپیستم(شناخت) است نه نقّاله آن. هر شناختی، شناسایی درباره ماست‌. اختلاف زبانها (السنه) مثل اختلاف و تنوّع درختان در یک باغ است که بر زیبایی آن می افزاید تنوّع برای زیبادیده شدن عالم و آدم یک ضرورت به نظر می رسد و یکدستی و یک نوعی، کسالت آور و ملالت آور است. مثل باغی که فقط سیب دارد یا انگور دارد و ...خدا در این عالم باغی نخواسته یا نیافریده که صرفا سیب باشد از همه رنگ و همه لونش هست و بر زیبایی خلقت می افزاید. پس تنوّع زبانی از منظر اسلام و قرآن، خواست خدا و یک آیت وی هست آیت یعنی، نشانه ای است که از مدلول یا اثر ما را به دالّ یا موثر می برد. یعنی، نسبت وثیقی میان تنوّع زبانی بمثابه آیت با خداباوری وجود دارد هرکس از منظر قران، تنوّع زبانی و لونی را به رسمیّت شناسد و بپذیرد و بر حقوق معطوف بر آن وقوف یابد و آن را تمام و کمال اداءکند در مسیر شناسایی آیت حقّ و خود خدا و فلسفه و برنامه خلقت گام می زند. آیه ۲۲ سوره روم به عنوان صغرای قضیه همین را به ما می گوید حال باید گام دوم(کبری) را هم برداشت و آن این است که قرآن نهیب می زند هر کسی هر گروهی آیت ما را کفر انگارند و منکر شوند و به رسمیّت نشناسند دوزخی و جهنمی هستند دوزخ جایگاه حاملان اندیشه های شیطانی است: انّ الذین کفروا بآیتنا سوف نصلیهم نارا(۴/۵۶) کسانی که آیات ما را یعنی، فی المثل رسمیّت تنوّع زبانی را کفر دانند(انکار کنند) آنان را به آتش افکنیم. نتیجه معقول قضیه این است که تدریس نشدن زبان تورکی در مدارس یک مخالف با اندیشه تنوّع و رسمیّت تنها یک زبان و ندیدن تنوّع زبانی در این کشور یک اندیشه تنوّع زدا و لاتوحیدی است. اندیشه تنوّع بخشی به عالم و آدم از فلسفه آفرینش است. رسمیّت نبخشیدن بر یک زبان و رعایت نکردن قوالب تدریسی که حافظ پوسته ادبیات یک زبان است یک اندیشه ضدّتنوّعی، ضدّقرآنی و ضدّخدایی است. تنوّع پذیری در راستای توحید و وحدانیّت باری سیر می کند.


۲
شرح غزلی از حکیم فضولی
)
غزل چهاردهم(

 

عشق اطوارین مسلّم ائیله دی گردون منا
بونجا کیم یئل تک یویوردو یئتمدی مجنون منا
چرخ فلک، اطوار عشق را به من تسلیم نمود تا جایی که مجنون مانند باد درنوردید تا به منزلت من در عشق رسد اما نتوانست (زیرا عاشق مسلّم زمانه من هستم(


قیلدی مندن رفع تکلیف نمازی مستلیک
سالدی حقّ بیر نشئه جام می گلگون منا


سرمستی و سرخوشی تکلیف اقامه نماز را از من ساقط کرد حقّ، لذّت نشئه می گلگون را در من به ودیعت نهاد.(چون در حالت مستی نماز خواندن جائز نیست برای عارفان اهل وصال ثیام و قعود و لفظ و صوت و قافیه و ...حذف می شود(


باغبان گر میل قیلمان سروینه معذور توت

سرودن یئیرک گلیر اول قامت موزون منا

باغبانا اگر من به سرو باغ توعلاقه ندارم مرا معذور دار زیرا

قامت یار من از قامت سرو و سروستان تو دلرباتر و

متناسبتر است.

دوستلار قان یاش تؤکوب قیلدی منی رسوای خلق
و کی دوشمن چیخدی آخر دیده پرخون منا
ای دوستان! چشمان من اشک خونین سرازیر کرد و مرا رسوای خلق کرد* شگفتا که این چشم خونبار برایم خصم و دشمن گشته است.

قالمازام هر قاندا کیم اولسا گرفتار اولمادان
بیر بلادیر گؤز، بیر آفت دیر دل محزون منا
در هر کجا باشم از گرفتارشدن رهایی نخواهم داشت چرا که چشم و دیدن خودش بلا و مصیبت آور است و دل غمگین برایم یک آفت است.(هر زیبایی مرا گرفتار خودش می کند(

ای فضولی ناوک آهیملا آلدیم انتقام
دونه دونه گرچی بیداد ائتدی چرخ دون منا
فضولی خطاب بر خویش: ای فضولی! با تیر آه انتقام خود را از روزگار گرفتم هر چند چرخ فلک پی در پی بر من ظلم و ستم می کند.


Məkkə surəsi/11 ayə surəsi

۱۰۰. العادیه سوره سی
مکّه سوره سی/ ۱۱ آیه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
رحملی رحمان آللاهین آدینان
Rəhmili Rəhman Allahin Adinan

وَالْعَادِيَاتِ ضَبْحًا(١)
آند اولسون تؤشيه تؤشيه چاپان آتلارا!
1.And olsun tövşüyə-tövşüyə çapan atlara!

فَالْمُورِيَاتِ قَدْحًا(۲(
آند اولسون (ناللاریله داشلاردانقیغیلجیم(جیریقّه) قؤپاران آتلارا!
2.And olsun (Nalları ilə daşlardan) qığılcım qoparan atlara!

فَالْمُغِيرَاتِ صُبْحًا(۳(
آند اولسون صبح چاغی هجوم ائدن آتلارا!
3.And olsun sübh çağı hücum edən atlara!

فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعًا(۴(
آند اولسون تؤز قؤپاردان آتلارا!
4.And olsun toz qopardan atlara!

فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعًا(۵(
آند اولسون قؤشونون ایچینه گیرن آتلارا!
5.And olsun qoşunun içinə girən atlara!

إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ(۶)
حقیقتا اینسان ربّینه قارشی چوخ نان کوردور.
6.Həqiqətən, insan Rəbbinə qarşı çox nankordur.

وَإِنَّهُ عَلَى ذَلِكَ لَشَهِيدٌ۷البتده او اؤزوده بونا شاهیدیر.
7.Əlbəttə, o özü də buna şahiddir.

وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ(۸)حقیقتا او وار دولتی چوخ سئویر.
8.Həqiqətən, o, var-dövləti çox sevir.

أَفَلَا يَعْلَمُ إِذَا بُعْثِرَ مَا فِي الْقُبُورِ (۹) وَحُصِّلَ مَا فِي الصُّدُورِ(۱۰))او قبیرلرده اولانلاری چیخاردیلاجاغی چاغینی، قلبیلرده اولانلاری آشکار ائدیله جه یی زامانی بیلمیرمی؟!
9-10.O, qəbirlərdə olanlari  çıxardılacağı çağıni Qəlblərdə olanlari aşkar ediləcəği zamanı bilmirmi?! 

إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ يَوْمَئِذٍ لَخَبِيرٌ(۱۱(
او گون ربّی اونلاردان خبرداردیر
11.O gün Rəbbi onlardan xəbərdardır! >

 


فلسفه ملّی ( تورکی اسلامی) ۴۷
تقابل خاک و آب(ژئو پولیتیکی) در فلسفه تورکی و فلسفه غربی۲
تقابل کریدور و کشتی۲


۱
در نوبت پیشین آوردیم که تقابل جهان تورک و غرب نه تنها صرف نظر از تقابلهای فکری و فلسفی به تقابل اقتصادی و ژئوپلتیک خاک و آب هم بر می گردد اگر روزگارانی عثمانی بر اریکه قدرت بودند دست کم به مدد تجارت خاکی یا ایپک یولو بود که با ورود آمریکا به صحنه سیاست جهانی و کشاندن تجارت از خاک به آب ریشه های اقتصادی عثمانی را خشکاندند و کانال سوئز یک انقلاب تجاری و پرتاب تجارت از خاک به آب بود. در آینده نه چندان دور تمام راههای زمینی، دریایی و هوایی و ریلی به تورکیه ختم خواهد شد سازمان کشورهای تورک با چین و روسیه و انگلیس در ایجاد توران با درانداختن کریدورهای مواصلاتی مختلف همگرا هستند. یک اندیشه شیطانی( شعوبیّه) و دو کشور رقیب(فرانسه و آمریکا) در برابر کریدورهای زمینی منتهی به تورکیه صف می بندند:


الف) کریدور توسعه:

یکی از کریدورهای جهان تورکی عربی در ویزیون صدساله تورکیه کریدور توسعه( کالکینما) است که این پروژه از بندر فاو عراق تا بندر مرسین ترکیه در دریای مدیترانه احداث می‌شود؛ شامل راه‌آهن، بزرگراه و خطوط لوله است و یک رابط جدید بین “آسیا و اروپا” خواهد بود؛ که با اتصال ریلی و بزرگراهی و کوتاه کردن زمان سفر در تلاش برای رقابت با کانال سوئز به عنوان یک هاب ترانزیتی خواهد بود. این پروژه در سه مرحله، گام اول در سال 2028، دوم در سال 2038 و گام سوم در سال 2050 ساخته و به پایان خواهد رسید. سرمایه‌گذاری در این پروژه با 10.5 میلیارد دلار برای زیرساخت‌های ریلی به طول 1200 کیلومتر خرید قطارها و خطوط راه آهن برقی جدید را در دستور کار خواهد داشت.


ب) کریدور میانی:


کریدور میانی مسیری است که چین و آسیای مرکزی را از طریق قزاقستان، دریای خزر، جمهوری آذربایجان و گرجستان به اروپا متصل می کند، این کریدور، جایگزین «کریدور شمالی» که خط اتصالی چین به اروپا از طریق روسیه است. این کریدور علاوه بر «کریدور جنوبی» و «کریدور شمالی» در زمره سه کریدور تجارت جهانی چین و تورکیه اروپا به شمار می رود و طول آن ۴۲۵۶ کیلومتر به صورت جاده ای و ریلی و ۵۰۸ کیلومتر مسیر دریایی است. این کریدور از شهر کاشغر در سین کیانگ چین شروع و از آنجا به قرقیزستان، ازبکستان و سپس به بندر ترکمن باشی در ترکمنستان می رسد. سپس همه کالاها از ترکمنستان از طریق کانتینر به آذربایجان منتقل شده،( آذربایجان چون کانال مانش زیر دریای خزر کانال آبی را برای حذف کشتی و کانیتر در برنامه دارد) از آنجا به گرجستان، سپس به تورکیه، به طور خاص به ایستگاه راه آهن قارص، سپس استانبول یا بنادر ترکیه و از آنجا به اروپا و سایر نقاط جهان منتقل می شود. برای روشن شدن اهمیت این کریدور، ارقام حاکی از آن است که یک قطار باری که از چین به اروپا از طریق «کریدور میانی» حرکت می کند، هفت هزار کیلومتر را در ۱۲ روز طی می کند. این آمار با مسافت ۱۰ هزار کیلومتر در مدت زمان ۱۵ روز در مورد عبور از «کریدور شمالی» و ۲۰ هزار کیلومتر در بازه زمانی بین ۴۵ تا ۶۰ روز در مورد عبور از «کریدور جنوبی» مقایسه می گردد. بنابراین، وزارت حمل و نقل و زیرساخت تورکیه تأکید می کند که “کریدور میانی” در مقایسه با “کریدور شمالی” که از روسیه عبور می کند، سریع تر است.علاوه بر این، حجم محموله‌های عبوری از «کریدور میانی» طی سال جاری با افزایش سه برابری به ۸۴۵ هزار تن در هفت ماهه نخست رسید که این رقم در مدت مشابه سال گذشته حدود ۳۱۱ تن خواهد رسید.
ادامه دارد....

 

 

 

حکمت ملّی( تورکی اسلامی) ۱۶

حکمت تورکی:
آریق آتا، آغیر قامچی دا یوکدور
Ariq ata, ağır qamçida yükdür.

 

۱

اگر آدم نیک را دوستی بد باشد، تربیت او نیز به زشتی آلاید


***
پیس ده یاخشی ایله اوتوروب دورسا
یاخشیلیغا چاتماق اوچون چیراغ تاپار


بد نیز اگر با نیک نشست و برخاست کند برای رسیدن به نیکی و خیر چراغی بیابد.


***
پیس ایله یاخشی انسانلارین بو یولا گیرمه له ری نین سببی پیس ایله یاخشی آداملارلا دوستلوق ائتمه له ری دیر.
سبب واردشدن انسانها به نیکی و بدی، دوستی آنان با آدمهای نیک و بد است.

***
بیگ یاخشی اولسا، خلق ده اونا اطاعت ائده ر
یاخشی ایله گؤزل داورانماقا چاتار


وقتی بیگ(حکمروا) خوب باشد مردم نیز از او اطاعت کنند رفتاری خوب و زیبا بیابند.( خوبی و زشتی اجتماع در هسته سخت قدرت شکل گرفته و به پایین و بدنه سرریز می شود)

***
بیگ لر یاخشی انسانلاری اؤزله رینه یاخین توتسالار
پیسلر ده یاخشی حرکت ائده ر لر


اگر بیگها(حکمروایان) انسانهای نیک را به خود نزدیک سازند بدها نیز به جانب خوب و خیر گرایش یابند.

***
بیگ لرین اطرافینا پیس آداملار ییغیلسا
ائله پیس آداملار حاکیم اولارلار


اگر انسانهای بد گرد بیگ(حکمروا) جمع شوند آدمیان بد بر مردم حاکم شوند.(جامعه پاک به پاکدستی و پاک روشی حاکم نظر دارد(


***
پیسلر باش آپارسا، یاخشیلار ایتیب باتار
یاخشی ائل حاکم اولسا پیسلر اورتادان چیخار


اگر بدها حکمفرما شوند نیکان همه گم و گور گردند اگر خوبان حاکم شوند بدان از بین می روند( مولانا هم می گفت: چونکه بی تمییزیانمان سرورند* صاحب خر را به جای خر برند


***
بیگ لر یاخشی اولسالار
اونلارین ائلی گوجوده یاخشی اولار


بیگها(حکمروایان) که خوب باشند ملت و قدرت نیز خوب گردد( خوبی ملتها و خوبی اقتدار به خوبی حاکمان وابسته است(


***
بیگ لر پیس اولمادیقجا
او ائلده پیسله رین اوزو سئوینجله پارلاماز


اگر بیگها(حکمروایان) بد ( بد کردار و بد اجراء) نباشند در میان ملّت، سیمای بدکاران با شادی و خرسندی فروزان نگردد.


گؤزل قانون وئرمیش بیگ لردن بیری:


پیسه قارشی ان یاخشی چاره قیرمانجیله دوستاقدیر


یکی از بیگهایی که قوانین خوب وضع کرده می گوید:

تازیانه و زندان برای بدکرداران و بدکاران است( نه مفلسان و بدهکاران بانکی و بدهکاران مهریه و اهل علم و (…
***
یاخشی اولسا ائلین باشچیسی
یاخشی اولاجاقدیر اونون ایشچیسی


اگر پیشوای یک ملّتی انسانی خوب و خیر باشد تمام کارگزاران وی نیز خوب و خیر باشند.( همه چیز به پیشوا بستگی دارد(


***
بیگ لر یاخشی اولسالار
خلقی وارانلار، دونیا دوزه لر


حکمروایان چون خوب باشند ملّت، به آرامش رسند و دنیا سر و سامان گیرد.(سامان دنیا به خوبی و بدی حاکمان وابسته است(