(2 - جی بولوم )


جان فلسفه فارابی برپایی مدینه فاضله و قیزیل آلما و ستیز با دشمنان چهارگانه آن در عرصه جهل، فسق، تبدّل و ضلالت است عنقای بال گستر فلسفه وی دو بال دارد: تورکیّت و اسلامیّت. روح آن بر مرتبت شناسی و اندیشه تغییر استوار است نه تفسیر و توجیه وضعِ موجود. مهمّترین رکن رکینِ فلسفه فارابی، تغییرِ خود و پیرامونِ خود و نگاهی خاصّ به محملهای معرفتی چهارگانه( خود، دیگری، طبیعت، خدا) و خدمت به نوعِ بشر و اجتماع است فلسفه او علیه همه فلسفه‌هایی است که به تفسیر،توجیه،تسلیم و سرسپردگی می پردازند جزو یگانه فلسفه‌هایی است که از تغییر،دگرگونی،رهایی،خدمت به خلق و تربیتِ آن سخن می راند اگر نسیمی می گفت:ای بلبلِ قدسی نه گرفتارِ قفس سن* سیندیر قفسی تازه گلستان طلب ائله فلسفه فارابی، شکستنِ قفس است برای طلب کردنِ گلستانی که اسمش قیزیل آلماست، پیش از فارابی، فیلسوفی در عالمِ اسلام به آن معنا وجودندارد با این وصف، فارابی، مفکوره تورکی را در فلسفه اش پردازش می کنداندیشه های فارابی  از کتاب های آراء المدینه الفاضله، کتاب السیاسات المدنیه، کتاب الملّه، الموسیقی الکبیر و احصاء العلوم و برخی رسائل فلسفی وی استنباط می شود ترجمه‌ها همگی واجدِ انحرافاتی است که شعوبیّه در آن دست برده و دست بر جعلیّات فاحش زده است نمونه آن کتابِ السّیاسات المدنیه است که متنِ اصلی کتاب به عربی است دارای ۷ باب در ۱۲۷ صفحه رقعی است در حالی آقای دکتر سجادی یکی از ایادی شعوبیّه پسامدرن همین کتاب را در اوایل انقلاب به فارسی ترجمه می کند ۲۱۰ صفحه وزیری می سازد آنقدر تحریفات و اضافات در ترجمه دارد که روحِ فارابی یقینا از آن ترجمه نالان است در عینِ اضافات به پاره ای موضوعات اصلی کتاب نیز تعمّدا نمی پردازد من جمله مدینه ضالّه. فلسفه فارابی در دعوت به تغییر برای رسیدن به سعادت ملهم از قرآن است:«إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ»(رعد،۱۱)وی به خداوند همان نگاهِ تورکان به گوگ‌تانری و مسلمانان نسبت به الله است که رابطه بر اساس عشق و عقل استوار است.مفهومِ ملّت را بمثابه ملّت بر پایه زبان پی ریزی می کند ملّت در اندیشه وی امّت یا دین یا آیین نیست. او کتابی به نام الملّه دارد در ۱۴۱ صفحه به عربی است در همان قسمت نخست کتاب درباره نسبت و رابطه الملّه با فلسفه صحبت می کند رییس الملّه و جانشینانش چه کسانی هستند؟ فارابی می گوید کتاب المدینه الفاضله و السیاسات المدنیه، آراء و افعالی را ارائه‌می دهد که خروجی آن ملّت‌سازی است مهمّ ترین مؤلّفه الملّه در اندیشه فارابی، زبان است فالافعال فی الملّه کما یراها الفارابی لا تعنی الافعال البدنیه فقط بل افعال اللسان. فارابی در کتاب المله درباره تعریفِ ملّت می گوید الملّه هی آراء و افعال مقدّره مقیّده بشرائط یرسمها للجمع رئیسهم الاول  فارابی با تحدیدِ آراء و تقدیرِ افعال از ملّه، فرقِ فارقی میانِ شریعت و ملّت می گذارد شریعت، جزئی از اجزاء الملّه می شود پس فارابی در دلِ ملّت سازی به مهمّترین مؤلّفه آن یعنی، زبان توجّه دارد زبان را قادر و قابل ساختنِ ملّت می داند زیرا زبان ابزار هستی نیست ابراز  هستی است. فیلسوفان زبان اینک معتقدند آدمی واجد دو عنصر است ۱. ذهن۲.زبان دیگر عینی وجود ندارد تمام عین تمامیّت هویدایی زبان است  کار زبان هم پرده برداری از ذهن و ذهنیّت است به تعبیر مولانا:


آدمی مخفیست در زیر زبان*
این زبان پرده است بر درگاه جان
چون که بادی پرده را در هم کشید*
سرّ صحن خانه شد بر ما پدید
کاندرآن خانه گهر یا گندم است*
گنج زر یا جمله مار و کژدم است**

پس آدمیّت آدمی به تعبیر مولانا به زبان وابسته است این زبان، ذهنیّت آدمی را برملا می کند تمام مفکوره اسطوره ای و غیراسطوره ای وی را زبان بر آفتاب عین می افکند حال باید پرسید ذهن از کجا تغذیه می کند؟ ذهن از مقوله و مفکوره هویّت بالاترین تغذیه ها را دارد پس هویّت چیست؟ هویّت واجد ۵ مولّفه است: ۱. دین۲. دیل(زبان نطقی)۳. تاریخ۴. جغرافیا(وطن) ۵. توره، کولتور یا (فرهنگ که عبارت است از سنّتها، آداب و هنرهای یک ملّت در تعامل با دیگر ملّتها)پس زبان ابزار نیست ابراز ذهن است تا آدمی انکشاف کند ذهن هم از هویّت همان آدمیّت تغذیه می کند به تعبیری تمام وجود آدمی در زبان وی متجلّی و متبلور می شود تکلموا تعرفوا سخن مولا علی دانیش تانین سخن گو تا شناخته شوی معنایش همین است زبان مولد اپیستمه است ستاندن زبان یک ملّت یعنی،ستاندن جان وی.زبان تنها ترنس پورت یا انتقال محض، نقّاله کلمات نیست زبان حامل سنّت ها، آداب، هنرها، باورها، عواطف، احساسات و در یک کلام تاریخ یک ملّت است.تمرین و نگاهداشت کلاسیک زبان یک ودیعه الهی است که بدوا با تدریس و تحصیل آن در تمام مقاطع مدارس و دانشگاه ها حاصل می شود.

 

فلسفه ملی تورکی اسلامی۱۹
دکتر عبدالغفار بدیع
مغذّیان مدینه فاضله فارابی:
۱. موسیقی ۲. تعاون


موسیقی، مؤلّفه ای ممتاز و مغذّی در فلسفه فارابی و فلسفه ملّی تورکی اسلامی است در فلسفه فارابی راه بر هنر علی الخصوص موسیقی و الحان بازمی شود فارابی کتابی در خصوصِ نت های موسیقی و علم آن دارد کتاب الموسیقی الکبیر وی یک شاهکار در این زمینه است. ابونصرفارابی در کتاب احصاءالعلوم هم راجع به موسیقی اعلام نظر نموده انجا می‌نویسد موسیقی علمِ شناسایی الحان و اصوات است و شاملِ دو علم: علمِ موسیقیِ عملی و علمِ موسیقیِ نظری. یعنی آن را به تئوریک و پراتیک منقسم می کند حتّی گفته اند در مجلسِ سیف الدوله در شام در مناظره ای پیرامونِ مهارتِ موسیقیِ وی دو چوب یا نی را از کیفش برداشته  به هم وصل می کرده نوایی از آن بیرون می آمده مردم را می خندانده است سپس جای نی ها یا چوبهای عود را عوض می کرده و با همان نی ها یا چوبهای عود نوایی می پرداخته که مردم را به گریه وا می داشته گفته شده آن آلتِ موسیقی همان قانون بوده که امروز به همان نام شناخته شده و فارابی واضعِ آن بوده بنیانِ سماع و موسیقی در فلسفه فارابی نهفته است و این هم برخاسته از اندیشه و دأبِ تورکانِ باستان خصوصا هزاره های قبل از میلاد میانِ شمن ها و سومریان و اشکانیان و ...بوده است. همین اندیشه است که بعدها در میانِ عارفانِ مسلمان نفوذکرده و در خانقاهها انس و الفتی دیرین با موسیقی پیداکرده است. سماع همان است که مولانای تورک بلخی آن را غذای عاشقان می داند:


مطرب عشق این زند وقت سماع*
بندگی بند و خداوندی صداع
پس غذای عاشقان آمد سماع*
که در او باشد خیال اجتماع

گفته اند شیخِ صفی در دانشگاهِ ربعِ رشیدی تبریز تدریس داشته تبریزیان استقبال گرم و نیکویی از وی کرده اند و ایّامی را در تبریز برای سماع و رقص مقرّر نموده بود یا تعبیرِ ساز و سؤز در کنار هم مضمونی غنیّ دارد شاه اسماعیل ختایی شعری دارد:


بو گون اله آلماز اولدوم من سازیمی*
ارشه دیرک-دیرک چیخار آوازیمی
دورد شی واردیر هر قارین داشا لازیم*


بیر علم بیر کلام بیر نفس بیر ساز
یعنی امروز دوباره لازم شد سازم را به دست گیرم تا آوازم را به عرش اعلا برسانم برای هر انسان مکتبی چهار عنصر نیاز است ۱.علم و معرفت۲.کلام و خطابه۳. عرفان ۴. ساز(موسیقی)
یا سید عظیم شیروانی می گفت:


گوش قیل ای کی، بیلیرسن اؤزووی واقف کار* آگه اول گؤر کی، ندیر ناله نی، نغمه تار
ندیر اول خشک اولان چوب ده بو ناله زار*
کی، صداسیندان غارت اولور صبر و قرار

 
اندیشه ای که در برابرِ علم موسیقی و الحان بایستد ضدّ فلسفه فارابی، فلسفه و عرفان ملّی تورکی اسلامی و نشانی آشکار از حضور و بروزِ اندیشه شعوبی استفلسفه فارابی تک خداگراست، آن هم نه هر خدایی؛ خدایی عاشق، زیبا، مالک، ازلی و ابدی، فلسفه فارابی فلسفه ای  طبیعتگرا و طبیعت دوست پرستیده می شود، سازنده و تربیت کننده انسانی رتبه شناس، اومانیست، اخلاقی، موسیقیگرا، اهلِ تساهل و رواداری و عاشق  همنوع است، طالبِ اجتماعی است که همه همدیگر را خالصانه صادقانه عاشقانه یاری می کنند.تعاون در فلسفه ملّی تورکی اسلامی فارابی در نگاه به اجتماع رکنِ رکین است همان تعبیرِ قرآنی تعاونوا علی البرّ تا  مدینه فاضله برپاگردد. فصل ۲۶ کتاب آراء اهل المدینه الفاضله عنوانش به عربی اینست: القول فی احتیاج الانسان الی الاجتماع و التعاون در همان فصل جامعه مدینه فاضله را به بدن انسان مانند می کند تمام اعضا همدیگر را یاری می کنند تا حیات ادامه یابد:المدینه الفاضله تشبه البدن التام الصحیح الذی تتعاون اعضاءه کلّها علی تتمیم حیاه الحیوان و علی حفظها علیه. و فیها عضو واحد رئیس و هو قلب. فلسفه فارابی، فلسفه ای تغییراندیش می شود و با تکیه بر عنصر زبان به ملّت سازی می پردازد فلسفه فارابی، به دلیلِ قابلیّت، فاعلیّت و مکملّیت و سابقیّت، مستحقّ عنوانِ فلسفه ملّی تورکان مسلمان است علیهذا فلسفه ملّی تورکی اسلامی منبعث از اندیشه های فارابی و برخاسته از مدینه فاضله وی بعنوانِ نخستین فیلسوفِ تورکِ جهانِ اسلام یک فلسفه کامل است این فلسفه، نسبت به محمل های معرفتی چهارگانه: مناسبت با خود، مناسبت با دیگر  انسانها، مناسبت با طبیعت و مناسبت با ماورای طبیعت یا امر قدسی واجدِ تئوری است در این فلسفه خدای فعّال، مالک، جمیل، احد و واحد و ازلی و ابدی پرستش می شود در این فلسفه، انسانی اخلاقی ملّی متّکی بر زبانِ تورکی و شریعتمدار مبتنی بر اسلام و نهایتا هومانیتار پرورده‌می شود طبیعت، دوست و مادر است باید با او مهربان بود و رابطه خصمانه نباید داشت همنوعان در یک مدینه فاضله با رهبری رئیسی حکیم، عالم به توره، خطیب، شجاع زندگی می کنند باید برای برپایی آن مدینه باید بدوا دست به خودشناسی و هویّت شناسی زد سپس با دشمنانِ مدینه فاضله در چهار سو: جهل، فسق، متبدّله، ضالّه ستیز کرد.

 


فلسفه ملّی ( تورکی اسلامی) ۲۰
*
فلسفه ملّی و مناسبت با خدا و خود*


خدای تورکان باستان، خدای فارابی و خدای اسلام یکی است هیچ فرقِ فارقی میان خدای تورکان باستان و خدای محمّد فارابی و خدای حضرت محمّد ص(اسلام) وجود ندارد تورکان یکتاپرست بودند و خدایشان احد و واحد بود  خورشید نزد تورکان باستان، تمثیلی از آن نور بود همانی که قرآن هم الله را به نور مانند می کرد مکتبِ یادا یا همان طلبِ باران از سنگ و کوه که بعدها در اندیشه دینی به مراسمِ طلبِ باران یا استسقاء معروف می شود از تورکان به اسلام و سایرِ مکاتب نفوذ و رسوخ می کند کلمه یادداشت در فارسی همان یادا داشی بوده است که برآورنده ارزوها و حافظ خاطرات بوده است و مکتبِ شامانیزم  که در دلش، ناتورالیسم، آنیمیزم و عشق به طبیعت را دارد خدایی دارد که با آدمیان حرف می زند کافی است در عالمِ رؤیا به وی وصل شد اندکی خلسه را تجربه کرد در میانِ تورکان این رویّه رایج بود خدای تورکان باستان، خدایی است به نام گوی (گؤک) تانری مالکِ آسمان هاست آسمان خودش کلمه ای تورکی است از آسماق و آویزان شدن می آید مالکِ روح و آخرت است چنین خدایی که صفتِ مالک را دارد مالکیّتِ اصلی این عالم از اوست خدای مالک خدای جمیل خدای بی حدّ و بی ضدّ از جمله بیشترین صفتها در فلسفه فارابی است. مالک بودن و زیبابودن خدا دو مفهومِ اساسی در اندیشه الهیّاتی فارابی است. مالک بودن خدا یعنی، مستأجربودنِ آدمیان در این عالم و ایقان به داشتنِ مالکیّتِ اعتباری برای همه آفریدگان، زیبابودن خدا یعنی، مدیریتِ کلانِ عالم سیر زیباگرایانه دارد و همه چیز می تواند زیبا باشد چون از زیبا ساطع می شود. همانی که حضرت زینب(س) پس از آن حادثه گفتند: ما رایت الّا جمیلا. همه چیز را زیبا دیدم. به تعبیر آن شاعر معاصر عرب ایلیاابوماضی: ایهذا الشاکی ما بک داء* کن جمیلا تر الحیاه جمیلا: ای شکایتگر چه مرگت هست؟!خودت زیبا باش تا زندگی را زیبا ببینی.
به مفهومِ رتبه در فلسفه ملّی تورکی اسلامی فارابی هم باید پرداخت. فارابی در کتابِ السّیاسات المدنیه می گوید: موجودات دارای مراتبند بالاترین، کاملترین و قدیمترین مرتبه از آنِ خداوند است او احد است و عقلِ محض و جمیل؛ او ازلی و ابدی است و بقیّه موجودات به خاطرِ فیضِ وی از او صادرشده و در مراتبِ بعدی قراردارند یعنی، هر کسی در این عالم دارای رتبه است و هرکس رتبه خود را باید بشناسد نگاهِ فارابی به انسان این است آدمی باید دنبالِ معرفت یا همان شناخت باشد همه چیز از شناخت آغازمی شود انسان یعنی، شناخت و این شناخت  یا به برهان حاصل می شود یا به تقلید؛ راهِ نخست راهِ حکماست راهِ دوّم راهِ عامّه است. چون هر کسی در این عالم، رتبه ای دارد باید رتبه خود را بشناسد و در آن رتبه قرارگیرد اگر رتبه کسی را تصرّف کرده باشند باید ستیزکند بجنگد تا رتبه خود را کسب کند همانی که مولا علی ع می گفت: رحم الله امرء عرف قدره خدا رحمت کند انسانی را که رتبه و قدر و منزلت خود را بشناسد در حوزه اخلاق، تمامِ تلاشِ انسان را رسیدن به سعادت می داند در حوزه اجتماع،بنیانِ اجتماع را بر تعاون و همکاری آدمیان و خدمت به همنوع می داند و روحِ همکاری،کمک به یکدیگر باید در میانِ آدمیان، رایج و ساری باشد. سعادت را خیر همیشگی می داند در فلسفه ملّی، رساندنِ جامعه به سعادت بر عهده معلّمان است جامعه، نیاز به معلّم دارد تا آن جامعه را به سعادت هدایت کند اعلم المعلّمین در اندیشه فارابی در جامعه، رییس است یکی از مهمّترین شرطهای رییس، قدرت بر ارشادِ مردم و تعلیمِ توره و رسم بر آنان است رییس تمامِ صفتها من جمله حکمت، عدالتخواهی، خطابه، ظلم ستیزی و جسارت را به خاطرِ شخصیّتِ کاریزمایی اش یادگرفته و قدرتِ ارشادِ خلایق را دارد ساکنانِ مدینه فاضله دارای طبقات و مراتبند زیرا استعدادها فرق می کند. رییس، مردم یا ملّت را در طبقات و لایه ها و مراتبِ لایقشان قرارمی دهد مراتبِ مدینه فاضله مثلِ مراتبِ موجوداتِ عالم است آدمها باید بفهند که دارای تفاوت در رتبه و استعدادند همین کشفِ تفاوت در رتبه و تفاوتِ آدمیان باهم دیگر، راه را بر تساهل و تسامح و رواداری در اندیشه فارابی بازمی کند زیرا این اختلافِ آدمیان در استعدادها جبری و قصری است در فلسفه ملّی فارابی هیچ اندیشه ای در یکسان سازیِ آدمیان وجودندارد پس این فلسفه راه را به آزادی دینها و زبانها و رسمها و سنّتها و کولتورها بازمی کند. همانی که به نحوی بعدها در سلوک سیاست ورزی سلسله حاکمان تورکی چون غزنویان، سلجوقیان، عثمانیان، صفویان، افشاریه و قاجاریه خصوصاحکمروایی بی نظیر چون چنگیزخان و یاسای وی تبلوری عینی یافت.



فلسفه ملّی (تورکی اسلامی)۲۱
*
رییس قلب مدینه فاضله*


اگر افلاطون از حکیم حاکم سخن می راند و حکمت را منبعث از قوّه عاقله می دانست که بر صدر دو قوّه غضبیّه و شهویّه می نشست فارابی با فلسفه ای متفاوت از وی از رییس حکیم و تشبیه اجتماع به پیکره انسان سخن می گوید اوصافی بر رییس مدینه فاضله می شمارد از آن جمله حکیم،آگاه به توره و حافظ آن،باهوش و مجرّب،خطیب و قادر به ارشاد مردم به توره،جسور و جنگاور و عادل.اوصاف فارابی برای رییس در کثیری از امپراطوران و سلاطین تورک تبلوریافته است یکی از آنان چنگیزخان است.ستیز چنگیزخان با سلطان محمّدخوارزمشاه،امیرتیمور با سلطان بایزیدعثمانی،شاه اسماعیل ختایی با سلطان سلیم عثمانی درگیری دو برادر تورک مکتبی در جغرافیای تورکان بوده که هیچ غیرتورکی یا جریان شیطانی شعوبیه را به اختلاف آنان ورودنزیبد.گفته اند از هر ۲۰ نفر در این عالم یک نفر ارتباط ژنتیکی با چنگیزخان دارد صرفنظر از نبوغ،شجاعت(دمیر یوموروق)و تدبیر وی، می توان سرچشمه های انسانی اسلامی را در یاسای چنگیزخان یافت:


*
گزیده ای از یاسای چنگیزخان:


1.زناکار چه محصنه چه غیرمحصنه،باید کشته شود2.لواطکار باید کشته شود.3.کسی عمداً دروغ بگوید یا به جادو و سحر متوسل شود یا در کار دیگران تجسّس کند یا در نزاع دسته جمعی،جانب گروه خاصّی را بگیرد باید کشته شود.4.هرکس بر روی خاکستر یا آب ادرارکند، باید کشته شود.5.تاجر ورشکسته در صورتی که سه بار ورشکسته شود،بار سوم باید کشته شود.6.هرکس بدون اجازه­ اسیرکننده به اسیر، غذا و لباس دهد،باید کشته شود.7.در جریان نبرد و عقب­ نشینی هر گونه اثاث سربازی جابماند، سرباز پشت سر، آن را یافت، باید به صاحبش برگرداند و اگر در این امر قصورکند و لوازم را به صاحبش برنگرداند، باید کشته شود.8.نباید از فقرا،زهّاد،پزشکان،علما،عرفا،قضات، معابد،مؤذّن­ها و مرده­ شورها، مالیات گرفته شود.9.چنگیزخان دستورداد که همه­ ادیان و مذاهب با هم برابرند و هیچ گونه ترجیحی بر یکدیگرندارند و این فرمان جنبه­ آسمانی دارد.10.مردم نباید غذای هدیه شده را بخورند مگر این که اوّل،هدیه کننده از آن غذا بچشد چه هدیه کننده شاهزاده باشد چه اسیر. هم چنین او نهی کرد آنان را از خوردن غذایی که به آن دعوت نشده باشند و او نهی کرد افرادی را از خوردن غذا، پیش از همراهان و از قدم گذاشتن بر روی آتشی که روی آن غذا پخته شده است یا ظرفی که گروهی در آن غذا خورده باشند.11.اگر رهگذری از کنار سفره­ طعامی می­ گذرد باید بنشیند و از آن سفره، طعامی برگیرد حتّی اگر صاحبان طعام به او اجازه نداده باشند و صاحبان طعام نیز نباید او را از خوردن منع کنند.12.چنگیزخان به سربازانش،دستور داد که دست­های خود را در آب فرونبرند بلکه با ظرفی آب بخورند 13.شخص پیش از نبرد باید ملزومات افراد خود را تأمین کنند و اگر قصوری صورت گیرد، قاصر باید مجازات شود.14. زنان در زمان غیبت مردانشان که در جنگ شرکت دارند وظایف آنان را باید انجام داد. 15. پسران نظامی باید در اختیار خان باشند اگر از این فرمان سرپیچی کنند، کشته می­ شوند. هر کس پست خود را بدون اجازه تغییردهد باید کشته شود.16.چنگیزخان به فرماندهان سپاه خود عنوان بوگاتیر(پرس) و نویان(ژنرال­ها) و نفرات سپاه را به گروه­های ده نفری(اَزبن) صد نفره(یغوز) و هزار نفره(منگ غال) و ده هزار نفره(تومان)تقسیم کرد.(ابن بطوطه،1337،ص 341)17.فرماندهان کهنسال در صورت تخلّف از یاسا باید خود را تنبیه کنند و آن قدر خود را زجر دهند تا متنّبه شوند اگر چه با این کار جان خود را از دست دهند.18.ارتباطات پستی ثابتی باید تأسیس شود که تمام اخبار کشور را به اطّلاع او برساند.19.شکارچیانی که شکار فراری از نخجیرگاه را شکار کنند، آن قدر باید آنان را با چوب­دستی زد تا بمیرند.20.اگر سرباز مغولی به عمد، فرد مسلمان یا یک فرد چینی را بکشد باید به ازای فرد مسلمان، چهل سکّه­ طلا و به ازای فرد چینی یک الاغ به عنوان دیه بپردازد21.اگر دارایی فردی تنها یک اسب باشد و آن اسب، دزدیده شود و اگر دزد پیدا شود باید، وی علاوه بر اسب ربوده شده، نُه اسب دیگر به مالکش بدهد و اگر قادر به این کار نباشد، باید فدیه دهد یا فرزندانش را فدیه دهد،در غیر این صورت خودش مانند گوسفند ذبح می­ شود.22.در یاسا دروغ،دزدی،زنا از اعمال ممنوعه است.هر کس حقوق همسایه را باید مراعات کند،مالیات خود را داوطلبانه بپردازد.احترام به پیران و گدایان،واجب است هر کس خلاف این ماده عمل کند،مستحقّ مرگ است.23.هم دیگر را دوست داشته باشید،به همدیگر نسبت فحش ندهید، به هم خائن نباشید متخلّف از این مادّه به مرگ محکوم می­ شود 24.فرزندی که از زن صیغه­ ای زاده می­ شود، حلال زاده است و سهم الارث وی از ماترک، مانند سایر فرزندان است.پسر بزرگ­تر، سهم­ الارث بیشتری از پسر کوچک­تر و پسر جوان، اثاث البیت پدر را به ارث می­ برد.


فلسفه ملّی (تورکی اسلامی)۲۲
*
فلسفه علیه فلسفه: تقابلِ فلسفه ملّی تورکی اسلامی با فلسفه غربی مسیحی صلیبی۱*:


فلسفه ملّی،مقابلِ تمامِ فلسفه‌های غربی،روسی و شعوبی فارسی مجوسی هندی و برخی فلسفه های تخدیری خواب آور و بی خاصیّتِ توصیفی توجیهی تفسیری داخلی است؛ غرب با نگاهی غارتگرانه، رویکردی جنایت کارانه و سوءاستفاده از فلسفه و علم در دلِ نظامِ کاپیتالیستی به جهانِ اسلام  و حاملان و مبلغان صدّیق آن تورکان حمله کرده است جنگهای صلبیبی از منظر آنان پایان نیافته است.التهابشان را در ماجرای قره باغ می توان دید. فلسفه هومانیتار ملّی تورکی در برابر فلسفه ابزارانگار و سودگرای غربی است نگاهها و عملها در هر دو متفاوت و متباین است.زیرا در فلسفه فارابی و ابوریحان بیرونی طبیعت، دوست است مادر است بر اساسِ اسطوره های تورکانِ باستان با طبیعت نباید خصمانه رفتارکرد حتا شمنها قبل از بریدن درختی از او اجازه می گرفتند آلت پرستی منتسب به شمنها و تورکان باستان یک کج فهمی است آن تصویر و اثر باستانی در قبرستانها نمادی از یاشام آغاجی(درخت حیات)است که تصویر و تمثیلی از  فلسفه آفرینش و جهانهای سه گانه است ریشه درخت تمثیلرگر جهان زیرین(ارلیک)، تنه تمثیلگر زمین و موجودات در آن، شاخه ها تمثیلگر جهان بالا و آسمان(اولگن) که درخت حیات سرانجام به ستاره قطب(نمادش صلیب شکسته)می رسد و قطب همان است که راه را می نمایاند و از انجا به عرفان ما وارد شده مگر مولانا نمی گفت:شیر قطب و صید کردن کار او*باقیان این خلق باقی خوار او. قطب دیدن عارف کامل، برداشتی از اسطوره و مفکوره و عقلانیّت تورکی است حتا در مساجد نیز یاشام آغاجی به صورت مناره بروز و ظهور نموده است و گنبد یا گنبذ که کلمه ای تورکی است به معنی گون بیگ یعنی،سلطنت و آقایی آفتاب که در مساجد و معابد خود را نشان می داد نمونه ای از استمرار مفکوره تورکی در هنر اسلامی بود.
باری در غرب، فیلسوفی به نام فرانسیس بیکن سیاستمدار،حقوقدان انگلیسی قرنِ 16 میلادی به عنوانِ پیامبرِ علمِ جدید و بنیانگذارِ فلسفه علم ظهورمی کند. بسیاری وی را محورِ اصلیِ تحوّلِ فکری در قرونِ وسطی میدانند تا جایی که او را از بانیانِ انقلابِ علمی می‌شمارند و پایانِ سلطه کلیسا بر تفکّر را به اندیشه‌های او نسبت میدهند.جان درایدن شاعر و منتقد انگلیسی درباره بیکن می نویسد:جهان تنها علم کنونی اش را مدیونِ بیکن نیست، بلکه آینده اش را نیز مدیون اوست. آثارِ بسیاری تدوین کرد که از آن جمله می توان به کتابهای«درآمدی بر تاریخِ طبیعی و تجربی»،«الفبای طبیعت»، «تاریخِ مرگ و زندگی»،«تاریخِ سبک و سنگین» و «تاریخِ طبیعی در ده قرن»،امپراطوری ها و اتلانتیس نو و... اشاره کرد. وی برای رهایی از قرونِ وسطا،بنیانی جدید در فلسفه می ریزد لبّ سخنش در رویاپردازی خیالین در اتلانتیس نو این است  که طبیعت را شلاق زنید تا قانونهایش را برای شما فاش کند به طبیعت رحم نکنید طبیعت، دشمنِ شماست برای شما سیل،زلزله،فقر،بیماری و گرسنگی را همین طبیعت می آورد پس به مقابله با طبیعت برخیزید تسخیرش کنید تازیانه اش بزنید تا قانونهایش را افشاءکند بنیانِ فلسفه جدیدِ غرب که سرآغازی بر علمِ جدیدِ غرب بوده با فرانسیس بیکن آغازمی شود و با این جمله فرانسیس بیکن، یورش بر طبیعت به قصدِ مکیدنِ آن و حفّاری بی امانِ طبیعت،آغازشد. محملهای معرفتی چهارگانه در فلسفه جدید غرب همان نگاه به خدا،طبیعت،خویشتن آدمی و دیگرِ انسانها متفاوت و متباین با فلسفه فارابی صورت بندی شد خدای فلسفه جدید غرب، خدایی شد فاقدِ اختیار،بازنشسته،انسان فلسفه جدید غرب، انسانی شد فاقدِ معنا،بیمار، سودانگار، ابزارانگار، زیاده خواه، مصرف گرا. با طبیعت نباید مترحّم بود بلکه باید آن را مکید طبیعتی تخریب شده،محیطِ زیستی آلوده، جامعه ای پریشان و تاجرمسلک ساختند که هر نوع تجارتی را ممکن، مطلوب و مشروع می دانست از موادّ تخدیری گرفته تا اعضاء و جوارح انسان و حتّی خودِ انسان و بهره کشیِ جنسی از انسان. فیلسوفی دیگر نیز کنار فرانسیس بیکن نشست و آن کسی نبود جز ماکیاولی که سیاست ورزی عریان را در کتاب شهریار تئوریزه کرد فرانسیس بیکن از سهامداران کمپانی هند شرقی و شریک تجاری ملکه در استعمار شرق و تجارت برده از آفریقا شد.ما مشغول شکایت از زمانه بودیم آنها مشغول استعمار، استثمار، استضعاف و استحمار ما به تعبیرِ ابی العلای معرّی فیلسوفِ عرب:نشکو الزمان و ما اتی بجنایه *و لو استطاع تکلّما لشکانا.در فلسفه ملّی تورکی اسلامی،تورکانِ مسلمان طبیعت را دوست و مادر خود می دانستند و سرّ کشف و بکاربست دیرهنگام تکنیک و تکنولوژی از سوی اینان در همین بینش نهفته است لذا با آن مهربانانه، مشفقانه مواجه شدند طبیعت اگر دوست و اگر دشمن باشد دو نگاه فلسفی است و از این نظرگه فرقی است فاحش میان این دو فلسفه.


فلسفه ملّی(تورکی اسلامی)۲۳
فلسفه علیه فلسفه: تقابل فلسفه ملّی تورکی اسلامی با فلسفه غربی مسیحی صلیبی۲؛


در فلسفه فارابی و مدینه فاضله( قیزیل آلما) اصناف پنجگانه علیه مدن چهارگانه(جاهله، فاسقه،متبدّله و ضالّه)صف بندی دارند اصناف پنجگانه که فونداسیون مدینه فاضله را پی ریزی می کنند عبارت است از:1.صاحبان فضل که اهل حکمت و فضلند و به حقائق امور معرفت دارند.2.صاحبان بیان و زبان که قشر فرهنگی جامعه و اهل خطابت و کتابت و شعر هستند.3.صاحبان حساب که شامل حسابداران، مستوفیان، هندسه دانان و منجمان هستند.4. صاحبان شمشیر که حریم مدینه را از تجاوز مدن غیرفاضله صیانت می کنند.5.صاحبان مال که تهیه ارزاق طبقات مختلف را به عهده دارند و به معاملات و انواع صناعات و زراعت اشتغال دارند. فعالیّت آزادانه اصناف مدینه فاضله منوط به مبارزه با دشمنان آنست ما تا بدین جا رسیدیم که فلسفه غرب خدا را بازنشست کرد طبیعت، بی صاحب ماند انسانی طمعکار،حریص،بی رحم و غارتگر پا به عرصه نهاد این انسان، تازیانه زدن به طبیعت را با استمداد و استظهار از فلسفه فرانسیس بیکن آغازکرد. بیکن وکیل هم بود جاه طلبی و بلندپروازی وی در دادرسیهای توام با موفّقیت وی را خرسند و خوشنود نمی کرد. آن چه او می خواست احراز یک مقام سیاسی در دربار بود. با وساطت عمویش که مقامی مهمّ داشت توانست «مشاور فوق العاده ملکه»شود. بیکن سعی کرد از راه پارلمان هم وارد حیات سیاسی شود، در نتیجه در 1584م به عضویت مجلس عوام انتخاب گردید و به عنوان مشاور «ارل اسکس» (یکی از چهره‌های سیاسی معروف انگلیس) مشغول به کار گردید. ترفیعات بیکن در مدارج سیاسی انگلستان ادامه یافت و در 1586 و 1588 م نیز مجداداً به عضویت مجلس عوام برگزیده گردید. در سال1595م چندین نوشته سیاسی و قضایی منتشرکرد و برای جشنی که به افتخار الیزابت برپا گشته بود قصیده ای مداحانه سرود که منجر به اعطای مزرعه باارزشی توسّط ملکه به وی شد. در سال1597م نخستین چاپ انگلیسی کتاب «تتبعات اخلاقی و سیاسی» خود را منتشرنمود. بیکن در سال 1607م معاون دادستان و شش سال بعد دادستان کل انگلستان گردید. در سال 1616م رایزن سلطنتی و سال بعد از آن مهردار سلطنتی گردید و نهایتاً در پنجاه و هفت سالگی به مقام صدارت عظمای انگلستان دست یافت. در سال 1621م به اخذ رشوه در محاکماتی که سمت قضاوت در آنها را برعهده داشت، متهمّ گردید البته این اتّهام را نیز پذیرفت. در مجموع فیلسوفی بدکردار و بدپندار بود.
فلسفه ملّی تورکانِ مسلمان با تأثیرپذیری از اندیشه ابونصرفارابی و ابوریحان بیرونی و تورکانِ باستان، طبیعت را دوست و مادر اختیارمی کرد این دو فلسفه در نگاه به خدا،طبیعت و اداره اجتماع رو در روی هم بودند فلسفه جدید غرب در عمل، به فضیلت راه نیافت نمی توانست راه یابد حالیا که تمام تلاش ِ مدینه فاضله و فلسفه ملّی تورکی اسلامی رسیدن به فضیلت بود مگر فضیلت تنها در لابه لای کتابهاست، انسانی طمعکار، حریص و غارتگرِچشم به تاراج شرق چگونه می تواند به فضیلت راه یابد؟ به تعبیر عمادالدّین نسیمی: طمع آدم وجودوندا بغایت زشت علّتدیر* قناعت نوشدارودور کی، دفع ائیلر بو علّتینی/وقتی یک مفکوره ای، فلسفه ای به فضیلت راه نیابد به رذیلت رسد راه بینابینی وجود ندارد و تمام فضیلتها و ارزشهای انسانی را لگدمال کند چنین فلسفه ای به دلیلِ عدم ِراهیابی به فضیلت به عدالت نیز راه نیابد زیرا عدالت امّ الفضائل است فضیلتها از رعایتِ عدالت و انصاف تراوش کند وقتی عدالت نباشد آدمیان به دو دسته یونانی و بربر تقسیم شوند(ارسطو) آدمیان و شهروندان درجه یک و دو، یونانیان و شهروندانِ درجه یک برای آقایی آفریده شده اند ولی بربرها و شهروندان درجه دو برای نوکری به آن قوم. قریب به ۵ قرن است این اندیشه و این فلسفه در غرب حکمرانی می کند از دلِ این اندیشه در نتیجه تخریب و تازیانه طبیعت، غارتِ ثروتِ دیگر مملکتها هم بیرون آمد دوشیدنِ تمام وارلیق و ثروتهای مللِ دیگر از ارمغانها و تحفه های فلسفه جدید غرب است. لذا می بینیم با تعابیری چون عمران آمدند از دلش استثمار و استحمار بیرون جهید جنایاتی که انگلیس علیه هند و ایران مرتکب شد، جنایات ایتالیا در لیبی، فرانسه در الجزایر و تمامِ آفریقا، جنایاتِ آمریکا در ویتنام و افغانستان و عراق ...از نتایجِ عملی فلسفه غرب است که کاملا عامدانه قاصدانه صورت گرفته است.اینان برای دلربایی از روشنفکرانِ ممالکِ اسلامی خصوصا عثمانی و قاجار به خلق ایسمهایی پرداختند.

کاپیتالیسم،لیبرالیسم،مارکسیسم،کمونیسم،سوسیالیسم؛برای کسانی که دستشان به دهنشان می رسید و طالبِ تجارت و امنیّت بودند لیبرالیسم و کاپیتالیسم را به میان آوردند برای دیگرِ افرادِ اجتماع که ثروت و سرمایه کافی نداشتند و در حسرت سیرکردنِ شکم بودند و حمایت دولت را خواستار بودند سوسیالیسم،مارکسیسم و کمونیسم را درانداختند.


فلسفه ملّی(تورکی اسلامی)۲۴
*
فلسفه علیه فلسفه: تقابل فلسفه ملّی تورکی اسلامی با فلسفه غربی مسیحی صلیبی ۳*



اقبال لاهوری،خلف صالح فارابی و مولانا می گفت:

شرق را از خود برد تقلید غرب*

باید این اقوام را تنقید غرب/

قوّت مغرب نه از چنگ و رباب*

نی ز رقص دختران بی حجاب/

نی ز سحر ساحران لاله روست*

نی ز عریان ساق و نی قطع موست/

محکمی او را نه از لادینی است*

نی فروغش از خط لاتینی است/

قوّت افرنگ از علم و فنّ است*

از همین آتش چراغش روشن است.

اقبال که روزگارانی دراز در غرب زیست و تحصیل کرد و تجربه اندوخت و یک متفکّر بزرگ جهان اسلام گشت،کتاب احیای فکر دینی در اسلام وی به زبان لاتینی همچنان خواندنی است زیرا احمد آرام چند فصل را خصوصا ختم نبوت را به فارسی ترجمه ننموده است اواخر عمر چشم در تحوّلات تورکیه و احیای مکتب تورکی اسلامی دوخته بود و امیدش البته اینک محقق گشت باید به اقبال از زبان مولانا که یگانه معشوقش بود گفت:

تو بخسپ ای شه مبارک خفتنی*

 قاصدان را بر عصایت دست نی/

تن بخفته نور تو بر آسمان*

بهر پیکار تو زه کرده کمان.


اقبال قدرت غرب را در سکولاریسم و لائیزم و بی حجابی و ...نمی دید در علم و هنرش می دید به علم و هنر اقبال ازدواج مسیحیّت ملّی با فلسفه ملّی غرب را هم باید افزود که غرب را گودزیلایی کرد اقبال با این تشخیص صائب ضمن نقد غرب توانست به همراهی محمدعلی جناح مسلمانان را از چنگال اندیشه شعوبی مجوسی هندی برهاند و کشوری مستقلّ، مقتدر، با ایمان و مسلمان به نام پاکستان را پایه ریزی کند کشور مسلمانی که صاحب جنگ افزار هسته ای شد.فلسفه ای که اقبال درصدد تنقید آن بود فلسفه غرب بود با فیلسوفانی بدکردار و بدپندار. کتاب فیلسوفان بدکردار را اثر راجرز و تامپسون بایدخواند آنجا که در مقدّمه می‌گویند:فلسفه هر فیلسوف،نه تنها به زندگی او مربوط می‌شود، بلکه واکنشی به زندگی شخصی اوست،چنان‌که نیچه می‌گوید:«هر فلسفه بزرگ اعتراف بنیانگذار آن و مجموعه‌ای از افشاگری‌های غیرداوطلبانه از خاطرات شخصی است».چند فیلسوف غرب به عنوان نمونه در سیبل نقد می نشینند فی المثل در آنجا درباره1.ژان ژاک روسو می گوید: روسو زندگی بسیار پرآشوبی داشته‌است. سرقت، دروغ، بچه‌های نامشروع و سپردن آنها به پرورشگاه، رابطه با زنان شوهردار،بداخلاقی و بدخلقی، تنها برخی صفات ناپسندی است که برای روسو برشمرده شده‌است.روسو هرگز خودش را مقصّر نمیدانست و معتقد بود مدرنیته و تمدّن این خباثت‌ها را به او تحمیل کرده‌است.2. شوپنهاور که دوست داشت مثل بودا، کانت یا اسپینوزا شناخته شود هرگز ازدواج نکرد و در جوانی روابط غیرمشروعی داشت. او که دچار همه دشمن پنداری شده بود در سال‌های آخر عمرش هیچ‌کس را به حضور نمی‌پذیرفت و از ترس دیگران سکّه‌هایش را در شیشه دوات قایم می‌کرد.3.نیچه که دائماً بیمار بود را نمی‌توان دارای روابط بی‌اخلاقی جنسی دانست. مهم‌ترین مورد در زندگی او عشق به لوسالومه بود که از یک بوسه فراتر نرفت.اگر نیچه بر اثر سفلیس نمی‌مرد، می‌شد گفت که او در هنگام مرگ پسر بود. البته او یک بار به کازیما نوشته بود که او را دوست دارد. کازیما که همسر دوست او واگنر بود.4.برتراندراسل و روابط نامناسب، چهار زن و بیشمار معشوقه و تفکّرات خاصّ و ضدّسنّتی، چیزهایی بود که از وی در پایان عمر ۹۸ ساله اش ماند.آتئیست مرد. راسل، تسلّطی شگفت بر زنان داشت، شواهد مبهمی مبنی بر ارتباط او با عروسش وجود دارد. وقتی از او پرسیدند چرا بعد از مبانی و مبادی ریاضیات دیگر کتاب مهمّی در مورد فلسفه ننوشته، پاسخ داد چون زمین زدن دخترها از فلسفه خوشتر است 5.ویتنگشتاین که همیشه از همجنس‌گرایی خود شرمنده بود تلاش می‌کرد با خشم و ریاضت کشی از شرّ این حسّ در خود رهایی یابد. خودبزرگ بینی هم مشکل دیگر وی بود هیچ نقدی را تحمّل نمی‌کرد او یک بار با میله آتشدان نزدیک بود که به پوپر حمله کند6.مارتین هایدگر گرچه به دلیل کتاب‌هایی مثل هستی و زمان از سوی پیروان یهودی اش تحسین می‌شد، اما در سال ۱۹۳۳ به ناگهان به سمت حزب نازی رونمود و نقش مهمّی در سرکوب یهودیان ایفاکرد. مردم را به دست های جذّاب هیتلر حوالت می کرد گرچه کمک کرد که معشوقه‌های یهودی او مثل هاناآرنت بتوانند از آلمان نازی بگریزند. هرگز صریحا هولوکاست را محکوم نکرد.مثل یاسپرس نبود که طعم ترس و اضطراب گشتاپو را بچشد7. ژان پل سارتر واجد مشکلات جسمی و شخصیّتی خاصّ بود او و سیمین دوبوار با دختران نوجوان زندگی‌های سه نفری تشکیل میدادند و این روابط گاهی ماهها طول می‌کشید. از آنجا که آلبرکامو از سارتر خوش‌ظاهرتر و در جلب زنان موفّقتر بود، سارتر یک دهه تمام کارهای ادبی کامو را نقد و به شخصیّت او حمله می‌کرد.در این روابط دخترانی مثل بیانکالمبلین و ناتالی سوروکین دچار مشکلات روحی شدیدی شدند اوج فجایع اردوگاههای کار اجباری در شوروی اعلام کرد آنجا آزادی وجود دارد.


فلسفه ملّی (تورکی اسلامی)۲۵
فلسفه علیه فلسفه: تقابل فلسفه ملّی تورکی اسلامی با فلسفه غربی مسیحی صلیبی۴

 بروندادِ بیرون راندنِ تورکان مسلمان از اروپا جنگهای اوّل و دوّم جهانی بود اگر بودند مفکوره تورکی تسامحگرا و تساهلگرا و صلح طلب رخصت چنین فجایعی را نمی داد. ما بر قلّه های بزرگانِ تاریخ و تراثمان ایستاده ایم ازین رو چنین قد بلند گشته ایم افقها بینیم جوانانِ فرهیخته و تحصیل کرده ما از اندیشه ملّی، منبع عظیم و ذخّارِ فلسفه ملّی خویشتن غافل اند. فلسفه غربی مسیحی صلیبی در اندیشه هجوم بود اینان به رفاهِ تورکانِ مسلمان چشم‌دوخته و غبطه و حسادتِ آنان را می خوردند برای رهایی از فقر و چنگ‌زدن در خاکِ مسلمانان چه جنایتها که نکردند چه خونها که نریختند. ماجرای  شوالیه های معبد یا سربازانِ مسکین؛ اینان پایه گذارانِ جنگهای صلیبی بودند صلیبیان حتّی شکمِ قربانیان را برای یافتنِ طلا و سنگهای قیمتی که گمان می کردند آنها را قبل از مرگ بلعیده‌اند پاره‌می کردند این سربازانِ مسکین در اندک زمانی به ثروتی غارت شده دست‌یافتند و با فراموسونها عقدِ اخوّت بستند جنایاتِ درونِ کلیسایی آنان هم وحشت‌آور، چندش آور و زجرآور است ماجرای سوزاندن «جوردانو برونو» با کتابهایش در آتش، ماجرای سوزاندن ژاندارک و ...مگر می شود جنگهای صلیبی را فراموش کرد؟ آن هنگام که مساجد معرفتخانه بودند کلیسا متجاوز از دویست آلت قتاله و شکنجه داشت مگر مسیح چنین مسیحیّتی می خواست؟ در جنگهای جهانی اوّل و دوّم اینان دنیا را به خاک و خون کشیدند برتراندراسل می گفت: من تعجّب می کنم چرا جنگ جهانی به راه افتاد ما بشریّت را با اخلاق، متمدّن کرده بودیم چرا تعجّب می کنی فیلسوف بزرگ! نتیجه طبیعی همان اندیشه بیکن  و ماکیاولیها و کتاب شهریار و اندیشه های ابر مرد نیچه در چنین گفت زرتشت و فراسوی نیک و بد است. فیلسوفانی که عموما زندگی اخلاقی چندان پسندیده ای هم نداشتند و سالها پیش از شما آقای راسل این اندیشه را آن فیلسوفان طرّاحی کرده بودند. حرفهای بی پرده ماکیاولی را در سیاست و اعمال بیر رحمی  در آن را فراموش نکرده ایم اشپینگلر در همین زمینه کتابی نوشت به نام دیکلاین آو دِ وست: سقوط غرب خیلی خواندنی است. اینان هنوز که هنوز است بهداشت لازم را ندارند حتی خودشان را نمی شویند بعد به دنیا درس بهداشت می دهند و سازمانِ بهداشت جهانی تأسیس می کنند بوی گندشان در جلساتشان عالم و آدم را پرمی کند تو معتقدی طبیعت را باید تازیانه زد تا قانون‌هایش را فاش کند چرا چون طبیعت، خصم و دشمن است ولی فارابی و ابوریحان بیرونی و فلسفه ملّی تورکانِ مسلمان  معتقد است طبیعت،دوست و مادر است باید طبیعت را دوست داشت در میتولوژی تورکان، آب نمادِ آفرینندگی، خاک نماد باروری، خورشید نماد دولت و قدرت است. فرقِ فارقی است میانِ من و تو رنسانسِ تو یعنی، بازگشت به اندیشه کم تعالی یونان باستان همان اندیشه ای که افلاطونش  ارسطویش آدم ها را دو نوع می کنند یونانی و بربربربرها حقّ انتخاب شدن و انتخاب کردن را ندارند حالیا که رنسانسِ من بازگشتی است به خویشتن به مکتبِ تبریز و شمس تبریز. عزیزانِ من! دوستانم ما نیاز به فلسفه ملّی داریم فلسفه ملّی ما تورکانِ مسلمان در اندیشه های فارابی و برپایی مدینه فاضله و احیای مکتب تبریز نهفته است مقبره العرفای تبریز مدفن صدها عارف شیدایی است که هر کدام مبلّغانی بر اومانیسم بودند که اینک توسّطِ یکی از ایادی مشروطه  ماسونی به گلستان باغی تبدیل شده بازارِ بزرگِ تبریز، امیر بازاری که آن موقع و این موقع بزرگترین بازارِ سرپوشیده جهان بوده است جایی است که خاقانِ امیر تیمور لنگ می آید جواهرات و طلاجاتی آنجا می بیند که در هندوستان آن دوران نبوده و به خاطرِ همین بورژوا و بازار و رونقی اقتصاد و فراوانی ثروت از تعرّض به آنجا چشم پوشی می کند و اسم آنجا هم امیر بازاری می ماند قرنِ هشت هجری.. پادشاهانِ تورک چون همگی دارای شخصیّتهای ملّی هویّتی و مکتبی بودند به معنای دقیقِ کلمه اومانیست بودند یعنی، انسانگرا لذا هرگز به جنایت و غارتِ ملل نپرداختند ولی اینان با جعلِ تاریخ و نوشتنِ تاریخ و فرهنگ برای ملّتها و فریب و دغلِ مسیونرها و مبلّغها و نفوذِ آنان، ما را از خود تهی کرده اند. اینان شاهانمان را مستبدّ و خونریز معرّفی نموده اند اندیشه استبداد شرقی را فیلسوفی به نام مورگان در غرب در دلِ فلسفه غربی برای بیزاری و نفرت مردم از دو امپراطوری عثمانیه و قاجار درانداخت من نمی دانم چطور پادشاهانی مستبدّ و خونریز، وزیرانی باهوش چون خواجه نظام الملک و خواجه نصیر و امیر کبیر و ...داشته اند؟اندیشه توره میان تورکان رخصت استبداد و عبور از عدالت را به هیچ سلطانی و پادشاهی نمی داد؛ فلسفه سیاسی ملّی تورکان مسلمان با پذیرش عقلانیّت مدرن در قرائتی نو از سلجوقیان، صفویان، عثمانیان و قاجار نهفته است.

 



فلسفه ملّی(تورکی اسلامی)۲۶
*
فلسفه علیه فلسفه: تقابل فلسفه ملّی تورکی اسلامی با فلسفه غربی مسیحی صلیبی۵*

این جهان جنگ است کلّ چون بنگری ذرّه با ذرّه چو دین با کافری(مولانا)

در نامه آلبرت پایک

(اعظم شاخه‌ اسکاتلندی فراماسونری حوزه‌ جنوب قدرتمندترین فراماسون آمریکا که تا زمان مرگش در سال ۱۸۹۱،به مدت ۳۲ سال در آن مقام  ماند، در سال ۱۸۷۲ کتابی تحت عنوان اخلاقیّات و اعتقادات عهد عتیق و سنّت مورد قبول در شاخه‌ اسکاتلندی فراماسونری را نوشت.او در آن کتاب آشکارا اظهار میدارد:«کابالیست‌ها می‌گویند نام اصلی شیطان،وارونه‌ای از یهوه است؛ چرا که شیطان،خداوند ظلمت نیست،بلکه نفی خداوند و نور صبح است وی در همانجا تأکیدمی‌کند که فراماسونری،دینی بر پایه‌ فلسفه‌ خفیّه یهودیّت است که در کابالا یافت می‌شود).به جوزپه ماتزینی(رهبر انقلابیون ایتالیا در سال ۱۸۳۴ که از سوی ایلومیناتی انتخاب می شود تا برنامه انقلابی آنان را در سراسر جهان هدایت کند)آمده است:ما نیاز به ایجاد سه جنگ بزرگ در جهان داریم۱.اوّلی برای نابودی امپراطوریها(تزار و عثمانی)۲. برای نابودی ایدولوژیها(مارکسیسم و ... که خود پس از فروپاشی امپراطورها خلق خواهیم کرد۳.برای نابودی ایمانها( تقلیل ایمان در اسلام تورکی عربی به اعتقاد فردی و گرایش باطنی)جنگ سوم آلبرت پایک هنوز تمام نشده فلسفه ملّی غرب اگر مفاهیم خوب دارد برای خودشان است نه برای ما اینان با تدبیری منسجم برای نابودی تمام هویّت، ملّیت و دیانت ما تاختند پشت مسیحیّت ملّی و فلسفه ملّی آنان اولیگارشی یهودی نشسته بودند مکتب شیطانی شعوبیّه را اینان می پروراندند برایش یک تثلیث آفریدند۱.آنتی اسلام۲.آنتی تورک۳.آنتی عرب.تنها ملّتی که با آگاهی تاریخی زندگی کرده و می کند یهودیانند از بدو پیدایش سرقفلی طلا و کتاب و طبابت را اینان داشته اند لذا تاریخسازان سترگ از یهودیان هستند در لهستان همینک اینها دانشکده جعل دارند رسالتش جعل وقائع است و پایان نامه هایی نمره قبولی می گیرند که میزان جعلیّت آن بالا باشد پاره ای تیزبینان چون پورپیرار و علامه عسگری و... بر این ظریفه خفیّه وقوف یافتند حتی علامه اعلام نمود ما متجاوز از ۱۵۰ صحابه ساختگی برای پیامبر در تاریخ داریم تورکان و اعراب مهاجم نبودند زیرا صاحبان جغرافیا بودند جغرافیا سازنده تاریخ بود چین منتزع خیلی آماج حملات نبود هند مستعدّ آماج حملات بود.یکی از شگردهای فلسفه ملّی غرب تولید مصطلحات بود تا طبقه بندی آدمیان به سهولت در آنها انجام گیرد برای کشف اسرار درون و فنون تصمیم سازی و داشتن اختیار در ساختن ماهیّت خویش اگزیستانسیالیسم را در انداختند خیلی دلربا بود ولی این ظاهرِ قضیه بود جنگهای صلیبی میانِ جهان مسیحیّت و اولیگارشی یهودی با جهان اسلام تورکی و عربی و پاکستانی به مبارزه میان ایسمها (کاپیتالیسم با کمونیسم) تقلیل و تخفیف یافت همان ایسمهایی که غرب خود ساخته بود تا مسلمانان در آن ایسمها، هویّت بندی خود را بیابند تا میدان مبارزه را تغییردهند ساده لوحانی هم باور کردند برایش شرحها نوشتند حالیا که از دلِ تمام این مکاتب جز جنایت،غارت،رذیلت،بی عدالتی و ظلم چیزی بیرون نیامد هدف، واضح بود عرب، تورک و اسلام سه ضلعی بود که می بایست توسّط این ایسمهای برخاسته از این فلسفه چون ناسیونالیسم و سکولاریسم و ...مورد هجوم واقع می شد.پانتورانیسم را یک فیلسوفِ یهودی مجارستانی به نام «ارمینوس وامبری» و پانتورکسیم را یک فیلسوف یهودی فرانسوی به نام «کئون کوهن» به خاطرِ از هم پاشیدگی جهان تورکی عربی اسلامی ابداع کردند و تمام این ایسمها توسّط شعوبیّه وارد ممالک اسلامی تورکی عربی شدند و در بیرون کنترل می شدند و می شوند.سیستمهای امنیّتی و جاسوسی اینان نیز هرگز ننشستند چون مسیونرهایشان فداکارانه، صادقانه و خالصانه مثل مور و ملخ در ممالک اسلامی تورکی عربی ریختند خاطرات همفر در این باره خواندنی است همانی که نقشی مهمّ در ساختن فرقه وهابی و محمّدبن عبدالوهّاب داشت می گوید در یکی از شهرها که برای فرستادن گزارش به انگلیس از وضعیّت عثمانی مشغول شاگردی پیش یک نجّار بودم او از من تقاضای لواط کرد من به بالادستیهایم نوشتم چنین تقاضایی دارند گفتند اگر به هدفت کمک می کند ایرادی ندارد.زیرا هدف همه وسائل و ذرائع را مشروع می کرد چیزی که فیلسوفانشان بعدها در همین نیم قرن اخیر از آن عمل(LGBTQ)شنیع مبتهج بودند چون میشل فوکو که همجنسگرا بود با دوست پسرهایش روابط سادومازوخیستی برقرار می‌کرد و همین رفتارها باعث رنجش و فرار آنها می‌شد.دانیل دفر که بیش از دیگر پسرها با او ماند بر او تأثیر زیادی گذاشت.فوکو در حمام خانه‌های سانفرانسیسکو از سکس همزمان با چند مرد لذّت می‌برد و بعد از مرگش گروه‌های همجنس‌گرا او را متهم کردند که به رغم اطلاعش از داشتن بیماری ایدز، دهها نفر را به این بیماری مبتلا کرده‌است.


فلسفه ملّی (تورکی اسلامی)۲۷
*
فلسفه علیه فلسفه: تقابل فلسفه ملّی تورکی اسلامی با فلسفه غربی مسیحی صلیبی۷*


تخریب قاجاریّه،نزدیکترین و مطلوبترین مسیر برای قطع دست تورکان از حاکمیّت است. پروژه ای که شعوبیّه مدرن و پسامدرن مجری آنست حالیا که قاجار از منظر فلسفه ملّی، روند آرام انتقال از سنّت به مدرنیته را انجام می داد سپری کردنِ آرام و بی دغدغه بحرانهای دوران گذار (بحران هویّت، امنیّت، مشارکت، مشروعیّت و ...) انتقال آرام از جامعه دهقانی و ایلی به جامعه باز و مدرن شگرد شگرف قاجار بود اعجوبه چنین انتقالی شاه شهید ناصرالدین شاه قاجارتبریزی بود شاهی باسواد دارای مکتب، واجدِ روحیّه ای لطیف و هومانیتار؛ هم شاعر بود هم خطّاط هم نقّاش هم عکّاس هم داستانسرا هم سفرنامه نویس و هم نویسنده کتابی درباره مثنوی مولانا هم جهانِ مدرن دیده بود هم مدرن پسند بود هم مقاوم در برابرِ مرتجعین بود  و هم قدغن کننده مراسم عمرکشان که رسم مالوف شعوبی فارسی مجوسی هندی بود که شاید با فتوای قتلش بی سبب نبود. تکیه دولت را تأسیس می کرد که هم مراسمِ تعزیه امام حسین را برگزارمی کرد هم اپرا داشت. به اروپا سفرمی کرد و با بزرگان و رهبرانِ جهان، عکس می گرفت و مدرنیته را به ایران می آورد در برابرِ فراماسونها و انگلیس سفت و سخت بود وی بنیانگذارِ اکثرِ مؤسّساتِ جدیدالاحداث در کشور بود، پادشاهِ اوّلینها لقب گرفته بود رفرمیست بود و در بهبودِ کیفیّتِ زندگی رعیّت می کوشید اوّلین مدرسه را ساخت اوّلین شورای دولت را با 6 وزارتخانه تشکیل داد اوّلین سکّه را ضرب و اوّلین اسکناس را چاپ کرد اوّلین دیوانِ مظالم را جهتِ دادخواهی تشکیل داد یعنی، قوّة قضاییه مستقلّ از حاکمیّت، نخستین بانک را تأسیس کرد اولین تمبر را چاپ کرد اوّلین تلگراف را و اوّلین خیابانِ مدرن و اولین موزه و اوّلین باغِ وحش، اوّلین عمارتِ 5 طبقه، اوّلین ساعت، اوّلین قطار، نخستین مجسّمة شهری، نخستین کارخانه صنعتی، اوّلین عکّاسخانه، تولیدِ الکتریسته، شهرسازی مدرن، راهسازی مدرن، اوّلین خطّ راه آهنِ نخجوانِ جلفا و بندر انزلی و پیر بازار، سالنِ اپرا، مدارسِ فنی به روشِ مدرن از جمله دارالفنون، اعزامِ اوّلین گروههای دانشجویی به اروپا جهت تحصیل در شاخه های پزشکی و مهندسی، بازسازی ارتشِ ممالک محروسة قاجار، افزودن به مرزهای زندیه تنها پاره ای از برکات و خدمات و حسناتِ دوره طلایی ناصری است فعالیّت بیش از ۲۰۰ ژورنال که عموما دست ماسونها بود از آزاداندیشی آن شاه فقید حکایت داشت.فلسفه غرب به تحکیم و تقویتِ شعوبیّه در جهان تورکی اسلامی پرداخت اصولا شعوبیه زاده فکری آن جغرافیا بود مکتبِ فکری و عرفانی پادشاهانِ تورکان مسلمان اجازه غارت و جنایت و انسان کشی را نمی دادند نمونه آن کریدور غلات، بدرقه انسانی ارمنیهای خانکندی است اصولا بنیانِ نظامِ اقتصادی فئودالیسمی البته چنین ایجاب می نمود کسی که فلسفه فارابی و ابن سینا و سهروردی را دارد نیازی به هیوم، هگل، مارکس، انگلس و جان لاک و ...ندارد فلاسفه ای که فلسفه آنها حکمِ استضعاف و استعمارِ جهانِ اسلامی تورکی عربی را امضامی کرد ملّتی که شمس و مولانا دارد چه نیازی به عرفان بزک شده سنت آگوستینش یا پائلوکوئیلواش ...یا کابالای یهودی اش دارد؟ وقتی تورکانِ مسلمان، اسطوره هایی چون اغوزخان و مته خان و کوراوغلو دارند در عرصه حکومتداری؛ معناداری و تشریع پیشوایانی چون حضرت محمّد(ص) و حضرت علی(ع) و فنونِ حکمداری سلاطین و فاتحان و شاهانی چون محمود غزنوی، طغرل، آلپ اصلان، ملک شاه سلجوقی، سلطان سنجر، چنگیزخان، امیرتیمور، نادرشاه، شاه اسماعیل ختایی، سلطان سلیم، سلطان سلیمان قانونی، صلاح الدین ایوبی، عباس میرزای تبریزی، محمّدشاه قاجارتبریزی، ناصرالدین شاه تبریزی و ... دارد چه نیازی به دموکراسی غربی و سازمانهای غربی دارد؟! من نمی دانم تورکان ملّی گرای سکولار چگونه با تاریخ تورکان که عجین از تورکیّت و اسلامیّت بوده نگاه سکولار و لاییک دارند چنین تاریخی با نگاهی سکولار هرگز قابل تعبیر نیست. آیا آلپ اسلان در جنگ ملازگرد قرآن به دل داشت یا دیوان اللغات کاشغری. دعای سپاهیان مسلمان تورک آذربایجان در جنگ سوم قره باغ حکایت از حضور ایمان و اسلام معرفتی حقیقتی تورکی دارد ما باید برای مقابله با چنین فلسفه ای که با فراماسونهای سابق ایرانشهریهای فعلی و شعوبیّه همسفره و همکاسه و هم پیاله هستند تنها یک راه داریم و آن بازگشت به خویشتن است هویّتِ تورکی اسلامی با فلسفه ملّی. زیرا فلسفه غرب بمثابه ریشه، شاخه هایی در دول و ممالک دارد من جمله شعوبیّه پسامدرن و از میوه های آن شاخه اندیشه ایرانشهری است که از صندوق آن جز یکسان سازی، غارت و جنایت و تبعیض و بی عدالتی، رهیافت و برون رفتی دیگر بیرون نزند.



 

فلسفه ملّی (تورکی اسلامی)۲۸
فلسفه علیه فلسفه: تقابل فلسفه ملّی تورکی اسلامی با فلسفه غربی مسیحی صلیبی۷


هنوز غربیها در دربیها لباس صلیبیها را به تن تماشاگران و کودکان و خردسالان می کنند تا گذشته خود را با تورکان مسلمان فراموش نکنند یعنی، جنگهای صلیبی را تمام شده نپندارند. آزادسازی تامّ و تمام خاک تورکان مسلمان (شیعیان)قره باغ،آزادسازی مساجدی که تبدیل به محلّ پرورش خوک و کارگاه مشروب سازی شده بودند،طنین انداز کردن  صدای اذان، تبدیل کلیسای مهمّ ارامنه به مسجد در شوشا، فتح آغدام، آغدره و خانکندی و ...سیلی ای سخت بر سیمای فلسفه ملّی غربی مسیحی صلیبی بود. فلسفه غرب و جهان غرب در نسبت با جهان تورکی عربی اسلامی از حیث عملکرد در اصل رفوزه است اینان می گویند 5 بزرگتر از جهان است اگر اینان جهان تورکی عربی اسلامی را استثمار و استضعاف نمی کردند در آنجا ناامنی خلق نمی کردند چگونه می توانستند صاحب و مالک سرازیر شدن تریلیونها دلار و میلیونها نیروی کار جوان خستگی ناپذیر تحصیل کرده متخصّص باشند دلارها و نیروی کار مانع از فروپاشی غرب و مانع از ایجاد تغییر در مناسبات قدرتی و حاکمیتی خاورمیانه شده است.تاراج قارّه های آمریکا و آفریقا و آسیا اگر نبود اگر سیل سرازیری طلا از هند نبود انگلستان را موفّق به انقلاب صنعتی نمی کرد.تمدّن جدید صنعتی سده نوزدهم غرب هم نبود.ژاپن در شرق به خاطر نبود منابع و گریز از استعمار به توسعه مستقلّ ملّی راه یافت. برای همین بود که توین بی می گفت: توسعه ژاپن یک تصادف بود ثبات ژاپن و غارت سرزمین های مجاور پایه های عصر میجی را در آنجا بنا نهاد. سخن از همکاری صمیمانه فلسفه غرب با استعمار می رود؛جان استوارت میل فیلسوف نامدار لیبرال انگلیسی (۱۷۷۳-۱۸۳۶) که نامش آب از لب و لوچه روشنفکران قلابی ما می ریزاند از اندیشه پردازان بزرگ استعمار بریتانیا در هند بود مستخدم و بازنشسته کمپانی هند شرقی در لندن بود اواخر عمر دبیر دپارتمان امور سیاسی و مخفی اطلاعاتی هند می شود همو بود که مستعمرات را به دو گروه اروپایی نژاد مثل استرالیا و کانادا و غیر اروپایی نژاد مثل هند تقسیم می کرد برای مستعمرات اروپایی قائل به فدرال بود البته برای اروپاییان مستقر در انجا نه برای بومیان آنجا. برای مستعمرات غیر اروپایی قائل به حکومت استبدادی بود زیرا مستبدّ بدون مراجعه به مردم و مجلس هر نوع قراردادی را می توانست با استعمار ببندد او می گفت به مردمی که در دوران توحّش به سر می برند باید فرمانبری آموخت نخستین درس تمدّن برای این وحشیان درس اطاعت از مافوق است جان استوارت میل، بردگی در آن مناطق را عامل ترقّی می دانست(جان استوارت میل، تامّلاتی درباره حکومت انتخابی ترجمه علی رامین نشر نی چاپ اول ص۲۸۱) فرانسه کانون شعوبیّه به بیش از 20 کشور در غرب و شمال آفریقا تسلّط داشت. حدود 35 درصد آفریقا برای بیش از 300 سال تحت سلطه فرانسه بود. کشورهایی مانند سنگال، ساحل عاج و ... در آن سالها مراکز فرانسوی تجارت برده بودند علاوه بر برده، تمام منابع و معادن آن کشورها مورد بهره‌برداری قرار می‌گرفت. دوره پنج قرنی استعمار و جنگ‌های استقلال بیش از دو میلیون آفریقایی را کُشت. هزاران الجزایری در تظاهراتی که توسّط الجزایریهایی که در صفوف فرانسه با وعده استقلال، کمی پیش از پایان جنگ جهانی دوم می‌جنگیدند، توسّط سربازان فرانسوی کشته شدند. خشونت تا سال 1962 که الجزایر استقلال خود را از وقایع موسوم به کشتار «ستیف و گوئلما» در 8 می 1945 به دست آورد، به صورت سیستماتیک ادامه یافت. حدود 1.5میلیون نفر در جنگ استقلال الجزایر به دلیل دخالت مستقیم فرانسه کشته شدندفرانسه جامعه الجزایر(عربی اسلامی) را از طریق نسلکشی فرهنگی قتل عام کرد.300 سال هویّت محلی الجزایر را از بین برد و بسیاری از آثار فرهنگی و مذهبی را در این کشور به صلاحدید خود متحوّل کرد.حالیا که دولت فرانسه رسما از الجزایر به دلیل سیاست‌های استعماری اش عذرخواهی نکرد که نکرد.الجزایر اعلام کرده است که چهار پرونده مربوط به دوران استعمار و پس از استعمار همچنان بین دو کشور مفتوح است، از جمله بازیابی جمجمه قربانیان و سران مقاومت ملّی از یک موزه.فرانسه همچنان از بازگرداندن آرشیو الجزایری که حاوی صدها سند و اثر است خودداری می‌کند.این هویّت کشی از نتایج عملی مسیحیّت ملّی و فلسفه ملّی غرب و دموکراسی آنها بوده که چون پلتفرمی در سرکوب هویّت ملّی تورکان مسلمان این دیار خصوصا آذربایجان بر ذهنیّت مکتب شیطانی شعوبیه مدرن و پسا مدرن سنجاق کرده است.


فلسفه ملّی (تورکی اسلامی)۲۹
فلسفه علیه فلسفه: تقابل فلسفه ملّی تورکی اسلامی با فلسفه غربی مسیحی صلیبی ۸

مکتب ملّی تورکی اسلامی که با گفتمانِ ایسلاملیق،تورکلوک و معاصرلیک:(هویّت طلبی معرفتی تورکان مسلمان) در شبکه های اجتماعی پیش می تازد از وحدت،اتّحاد و فهمِ جمعی سخن می گوید؛ در این گفتمان، آدمیان در برابرِ هم نیستند واژگان در برابرِ هم هستند. مصطلحات و مفکوره ها در ستیز و صیقل هستند.اگر نقدی بر شعوبیّه فارسی مجوسی هندی می رود نقد بر قوم فارس نیست نقد بر مفکوره و عقلانیّت عقیم است.این گفتمان هم برخاسته و برآمده از فلسفه ملّی است هم بیانگر و توصیفگر آن.از مدّتها پیش اندیشه و معرفت دینی با مهارت، سیاست و کیاست هر چه تمامتر توسّط شعوبیّه در برابر اندیشه ملّی قرار داده می شود.بدین روش،هویّتِ تورکانِ مسلمان را به چالش کشیده‌اند و اندیشه ای شیطانی‌ را مسلّط نمودند.هویّت،هستی و بودنِ ما جا را بر هویّت، هستی و بودنِ کسی تنگ نمی کند. ما هنوز در بازگشت به هویّتمان جرأت و جسارتِ لازم را پیدانکرده‌ایم جادّه هویّتمان به شاهراهِ وحدت ختم می شود این وحدت که برخاسته از عرفان ملّی و ایمان به وحدانیّت باری است اتّحادِ دیگرباره اسلامیّت و ملّیت است؛ ملیّت اسلامی و اسلام ملّی.بگذریم از یک سلسله اعمالِ غیرانسانی، غیرعلمی، غیراخلاقی و خرافات که به نام اسلام اجرامی شود و باعث و بانی اسلام ستیزی عنیف در سطح وسیعی از جامعه شده است آنها اسلام واقعی نیستند آنان فلسفه نبوّت را که انقلابی در هویّت شناسی عربها و به تبع پیروان پیامبر بوده وارونه می فهمند دچار ترسه دوشونجه(فهم نادرست)هستند.مرتکبان چنین اعمالی خواه ناخواه به عمد یا غیرعمد بازیچه و دستاویز شعوبیّه پسامدرن هستند تا با ریل گذاری ناکارامدی اسلام لوکوموتیو سکولاریسم و آتئیسم را به حرکت درآورند. تفسیر ارتجاعی از حجاب در اصل دخالت در پوشش و محبوسی نصف جامعه صرف نظر از متشابهات در تفسیر آیات مربوط به حجاب تا امروز باعث شکست اسلام شده در مقابل دستاویزی برای فلسفه ملّی غربی مسیحی صلیبی شده تا اسلام را مرتجع نشان دهند. در قیام اخوان مصر، (مرسی و دوستانش) همین حجاب باعث شکست آنان شد که ضربه بزرگی به جهان اسلام بود در واقع اخوان در طول مبارزات خود نه تنها خود را نقد نکرد بلکه کانون نفوذ فلسفه ملّی غربی مسیحی صلیبی شد لذا صلیبیون به همان شکل که در اخوان مصر در طرح حجاب توفیق یافتند پیشتر در عثمانی و قاجار نیز از چنین شگردهایی بهره برده بودند. اگر اخوان مصر به توصیه اخوان تورکیه(حرکت ملّی تورکی اسلامی تورکیه)عمل می کرد وحاکمیّت مصر از درانداختن مسئله حجاب اعلام بی طرفی می نمود و حاکمیّت را صورت بندی لاییک می نمود هرگز اخوان شکست نمی خورد زیرا اخوان عبادت را خدمت به خلق معنی کرده بود آنقدر در شهرها و روستاهای مصر پیش از قدرت کارهای عام المنفعه انجام داده بود که پذیرش عامّ را تحصیل نموده بودند حاکمیّت لاییک یعنی، برای تمام مفکوره ها، معرفتها، دینها و دیلها و ...فاصله یکسان را حفظ کردن. هرگز به معنای بی دینی و لادینی نیستجنبش و مکتب ملّی اسلامی تورکیه با سیاست مدرن خود تمام راههای نفوذی را برای صلیبیون چه در نگاه مدرن به اسلام و چه در سیاست مدرن بربست. از جمله انتخاباتش به دور دوم کشیده شد هیچ دیکتاتوری به دور دوم کشیده نمی شود.از شگفتی هاست پاره ای از مومنان و مسلمانان فکر می کنند که حجاب نماد اسلامی است در حالی که نماد اسلامی را می توان با یک نماد کوچک از بناهای تاریخی اسلام(کعبه، مسجدالنبی، مسجدالاقصی، مسجد ایاصوفیه، مسجد کبود، شوشا و ...که به روی لباس نصب می شود نشان داد هر ملّتی در جهان اسلام تورکی، عربی و پاکستانی و مالزیایی و ...می تواند از نمادهای اسلامی ملّی خود استفاده کند مفکوره، منش، مشی و فنون حاکمیّتی تورکان مسلمان و تمام امپراطوران تورک مسلمان در طول تاریخ لاییک بوده است زیرا اینان معتقد بودند هیچ حاکمیّتی به اندازه لائیسم به عدالت نزدیک نیست. عدالت، اساس الملک و فلسفه سیاسی حاکمان تورک بوده است و این عدالت است که منجر به اقامه سیستم حاکمیّتی لاییک(متسامح و متساهل) می گردد. گفتیم لاییک یعنی،حفظ فاصله یکسان توسّط قدرت نسبت به حاملهای معرفتی و مولفه های هویّتی چون مکاتب فلسفی، عرفانی، علمی، دینی فرهنگی، زبانی و..اگر هم پاره ای از روشنفکران قلاّبی، عالمان مرتجع لاییک را جور دیگر معنا می کنند از جهل و غفلتشان برمی خیزد. فلسفه در قاموس روشنفکران قلاّبی، سفسطه ای بیش نیست، بلغور کردن چند جمله از فیلسوفان غربی معلوم الحال چون دکارت،کانت، هگل، مارکس، نیچه و راسل و ...کسی را فیلسوف نمی کند.


فلسفه ملّی (تورکی اسلامی)۳۰
تقابل فلسفه ملی تورکی اسلامی با فلسفه غربی مسیحی صلیبی۹


اندیشه ملّی و اتّحادی در آذربایجان کنونی بسی ضعیف، لاغر و رنجور است فلسفه غربی مسیحی صلیبی ماسونی سکولار همینک دو نوع اندیشه را میان ما ترویج و تبلیغ می کند: 1. ملّیت بدون اسلام؛ ملّیتی که اندرون آن اسلام نباشد یک ناسیونالیسم صرف و محض و شکننده و وابسته باشد 2. اسلام بدون ملّیّت؛ اسلامی که در مقابل ناسیونالیسم بایستد چنین اسلامی ویژگیها و خصلتهای خاصّ خودش را دارد: الف) ادّعای جامعیّت و اکملّیت دارد ب)در همه حال شاکر و توجیه گر وضع موجود است ج) فقر را فخر، رفاه را شرک می داند د) ظلم را عنایت باری و  بی عدالتی را تقدیر یزدان می انگارد. کمیتِ هر دو نوع تفکّر می لنگد هیچ یک ره به جایی نبرد در رساندنِ جامعه به سعادت، فضیلت و خیر، عقیم و نازا هستند. منبع و مأخذ و منشأ هر دو نوع تفکّر، شعوبیه مدرن و پسامدرن هستند. فلسفه ملّی تورکانِ مسلمان از اندیشه های فارابی و برخاسته از توره تورکان، معنویّت و ملّیت، هویّت و نبوّت را سرِ سفره ای واحد می نشاند؛ قدرت و قوّتی معنادار، اعتمادی با مفهوم و ایمانی بی باک عرضه می کند. چنین فلسفه ای در برابر فلسفه جدید غرب می نشیند. فلسفه جدید غرب می بایست خداوند را تشییع می کرد تا دستش برای تصرّف و غارت بازمی شد نیچه، فیلسوف آلمانی صریح و بی پرده در ابتدای کتاب چنین گفت زرتشت می گوید: خدا مرده استپیشتر از او بیشتر از او فرانسیس بیکن در کتاب نیمه تمام آتلانتیسِ نو در عالمِ تخیّل تمام فیلسوفان و عالمان علوم تجربی را در خانه حضرتِ سلیمان گردمی آورد تا طبیعت را اداره و مدیریت‌کنند. ایده نخست، تصرّف بود که می بایست به هر نحوی بر طبیعت، متصرّف و مسلّط شد. در اندیشه فرانسیس‌بیکن، تصرّف، مقدّم بر علم بود. در اندیشه وی طبیعت را باید به میز محاکمه کشید و آدمیان در این دادگاهِ تفتیش عقاید، بسانِ قاضی و طبیعت بسان متّهم قرارمی گیرند آنقدر طبیعت را شکنجه‌کنید تا هست و نیست و سرّ و علانش را هویدانموده و از دهلیز خارج گردد و دیگر معمّایی در طبیعت نماند. این لبّ اندیشه فرانسیس‌بیکن است. بر همین اساس، اینان به ایقان رسیدند تنها در مرگ خدا دستشان بر غارتِ طبیعت و محیطِ زیست بازخواهدشد. زیرا خداوند، خالقِ اخلاق بود و اخلاق، ترمزِ آدمیان و نگهدارنده آدمیان. این اخلاق بود که آدمی را از ارتکابِ عملی قبیح و فعلی شنیع بازمی داشت. آنها زیرآبِ خداوند را با تبرِ فلسفه زدند.خداوندِ فارابی که جمیل، مالک، ازلی، ابدی، احد و واحد و فعّال مایشاء و گؤگ تانری در مفکوره تورکان بود دیگر در فلسفه جدید غرب محلّی از اعراب نداشت بدل و جایگزین و میراثِ چنین فلسفه ای انسانی شد خودبنیاد، بی رحم، قسیّ القلب، نامهربان، مصرفگرا، منفعتگرا و ابزارانگار که مدّعی خداوندی عالم بود چنین انسانی مواریثی داشت: مواریثِ انسانِ جدید برآمده از فلسفه جدید غرب عبارت بود از:تنازع بقا، ماشینیزم، مصرف گرایی، تجمّل‌گرایی، دیجیتالیزم و...از نتایج مخرّبِ انسان سازی فلسفه غرب است؛ تنازع بقا بر جای تدبیر بقا نشسته، ماشینیزم، تحرّک و حرکت را از آدمیان ستانده دیجیتالیزم، انسان را به ابزاری در دستِ یک تراشه یا حافظه تبدیل کرده است می رود که به جای آدمیان تصمیم سازی کند مصرف گرایی بی امان، مصرفِ انرژی بی امان را به دنبال دارد تا آدمیان را به سمتِ تولیدِ انبوهِ غیرلازم سوق دهد از نتایجِ زننده آن تولید زباله، پسماند و آلوده‌کردنِ طبیعت است. تجمّل‌گراییِ مفرطِ برخاسته از ثروتهای غارت شده، مفهومی به نام قناعت را پاک زدود. اثراتِ این نوع اندیشه در روانپزشکی به شکلِ بیماریهای روحی روانی و عصبی گونه گون که شاید به 500 گونه بیماری رسد با خوردن و خوراندن داروهای معیّن، خوابی مصنوعی را به بیمار ارزانی می دارد و روز به روز حافظه بیماران را تحلیل می برد تا از تاریخشان چیزی در اندرونشان نماند. بسیاری از بیماریهای كنونی كه سالها قبل از آنها خبری نبود از پیامدهای نامطلوب این نوع نگرش هستندبی حالیها، رنگ پریدگیها، خستگیهای مفرط، ضعیف شدنِ سامانه ایمنیِ بدن و حتّی كوچك شدنِ تدریجی اندامِ بشر و آلاتِ جنسیِ آدمیان در مقایسه با انسانهای پیشینِ تنومند به همین موضوع بستگی دارد. با این وصف، صنعتِ داروسازی را به یکی پول سازترین صنایعِ دنیا تبدیل کرده است مافیای دارو و درمان چه حاجتی به انسانِ سالم دارد؟! خیابان ۱۷ شهریور تبریز داروخانه هایش از سوپرمارکت هایش بیشتر است. بدینگونه، آرامش و آسایش را از آدمیان ستانده است خروجیِ اقتصادی چنین نظام فلسفی عبارت است از پول و بانک. که با پول می توان همه چیز را خرید کرد. با بانک می توان همه را بدهکار کرد. در این سیستم برخاسته از آن فلسفه تمامِ مردمِ جهان همه چیزشان را بفروشند به آنها بدهند باز هم بدهکار سیستم ربوی هستند.

 

فلسفه ملّی (تورکی اسلامی)۳۱
فلسفه علیه فلسفه:تقابل فلسفه ملّی تورکی اسلامی با فلسفه غربی مسیحی صلیبی۱۰


تاسّف بار است پاره ای از روشنفکرانِ ما با دیدن این همه فجایع برآمده از فلسفه غرب در محافلِ روشنفکری و کافی شابها با خرج جملاتی سخاوتمندانه از هگل، نیچه، گادامر، هایدگر،کیرکه‌گارد و ژان‌پل‌سارتر چون نقل و نبات خود را روشنفکر حساب می کنند. روشنفکرِ ما در آذربایجان دچارِ ترسه دوشونجه شده است هر کسی در فلسفه،فقیر باشد در دانش سیاسی هم رنجورخواهدبود.روشنفکرِ فمینست ما از حقوقِ زن حرف می زند امّا معجزشبستری را نمی شناسد نگارِ کوراوغلو، هجرِ قاچاق نبی،تاجلی شاهِ اسماعیل و تاج الملوکِ قاجار را نمی شناسد.فمنیست ما از حقوقِ زن حرف می زند در حالی که زنش در خانه مستاجری دارِ قالی گذاشته شب و روز با فرشبافی خرج تو جیبی روشنفکرِ فمینیست ما را می دهد و او هم هر از گاهی نوشیدنِ قهوه اش را استوری می کند.فمنیست ما از نیچه می گوید دریغا که نیچه خود می گفت: به سراغ زنان که می روی تازیانه را فراموش مکن.کسی که می خواهد فمنیست باشد باید بداند ناصرالدین شاه تبریزی اجازه ساختنِ مدرسه را به سیدحسن رشدیه می دهد و زمینه و زمانه تحصیلِ دختران را فراهم می نماید همین سیّدحسن رشدیه بود که برای پرهیز از شریعت گرایان متصلّب، سرِ دختران خود را می تراشید و در کلاسِ درس پسرنما تعلیم و تعلّم می نمود. فمینیسمی که خلافِ قوانینِ طبیعت،دست به تقسیم بندیهای ویرانگر و غیرمتعارف می زد روشنفکری، نقلِ جملات از فیلسوفانِ غربی نیست اگر چنین باشد این عین الیناسیون و تنفّس آزادانه مدینه غیرفاضله فارابی و پیشوایانِ آن است.روشنفکری، شناختنِ خویشتن و هویّتِ خود و بازتعریفِ اصطلاحات و پیداکردن راهی برای برون‌رفت از مصایب در جهتِ تقلیل مرارت و تقریر حقیقت است. روشنفکری نقد و کشف خویشتن و شکستن قفس تبعیّت از فلسفه غرب و شعوبیّه است. مطمئنم تمام مفاهیم ژرف انسانی سعادتزا، فضیلت آفرین و خیرگرا در میراثِ تورکی اسلامی هست.این فلسفه رو به فضیلت و سر به خیر دارد امّا غمبار است آن چه خود داشت ز بیگانه تمنّا می کرد.ما تورکانِ مسلمان، واجدِ فلسفه،حکمت،عرفان و تاریخِ ملّی هستیم.فلسفه ملّی ما در گروِ فهم فارابی و مدینه فاضله و مبارزه با دشمنانِ مدینه فاضله و نیل به قیزیل آلما و شناختن مکتبِ تبریز و شناساندنِ آن است.مکتبِ تبریز، جغرافیای صرف نیست.وقتی تبریز می گوییم یعنی، تمام تورکانِ مسلمان.اینک شعوبیّه مدرن و پسامدرن در محافل روشنفکری و حتاحرکت ملّی آذربایجان و جمعی هویّت طلبان به تبلیغ حقوق بشر می پردازد تا افسار بر ذهنها زند و باب هر نقد غرب را بربندند حالیا که حقوق بشر پدیده ای غربی برامده از ذهنیّت فیلسوفان غربی است تنها و تنها برای کلوپ مسیحی جهان غرب است در مواجهه با شرق و جهان اسلام چهره استعمار،استثمار،استحمار و استضعاف و...به تن می کند اگر حقوق بشرچی ها راست می گویند ثروت و رفاهشان را با ما برابرکنند اگر راست می گویند حکومتهای فاندامنتال چون طالبان را که به زعمشان ضدّ حقوق بشری است از میان بردارند اگر راست می گویند به همه ویزا بدند اگر راست می گویند از حمایت شعوبیّه دست بکشند اگر راست می گویند کودتاهایی چون ۲۸ مرداد خلق نکنند و مراسم کتاب سوزان آذربایجان را محکوم کنند،حاکمان ملّی چون عمران خان را ساقط نکنند اگر حقوق بشری هست باید از رنج ما برنجند؛ آنان ضدّ اندیشه ملّی ما هستند اگر حقوق بشری هست از حمایت خرافه، جعل و تزویر و...دست بردارند از حمایت اسلام غیرملّی و ضدّملی چون فتح الله گولن و حمایت ملیّت ضدّ اسلامی و غیر اسلامی چونJ.H.P.دست بردارند اگر راست می گویند ۳۰ سال گفت و گو کردیم قره باغ را که خاک مسلّم اسلام و آذربایجان بود به ما ندادند با مشت آهنین،تسلیم و تخلیه شد دست از حمایت ارمنیها بردارند اگر حقوق بشری هست هر کردی در تورکستان و آذربایجان اینک بالقوه یک پ.ک.ک، و پژاک، ی.پ.گ، پ.ی.د...است.این مهاجران هم ادّعای ارضی دارند و هم دست به اسلحه هستند و هر آن دست به ترور می زنند برای تبریز هم برنامه ها دارند به کردها اسلحه ندهند خیلی از پستهای بزرگ درمانی در تبریز توسّط اینان اشغال شده است شما از کدامین حقوق بشر حرف می زنید از حقوق بشر روی کاغذ یا روی میز.این دو پاک متمایزند شما تنها و تنها یک مورد برای ما از خدمات و حسنات حقوق بشر را بشمارید.به نظر بنده تنها راه نجات ما از بردگی و استعمار رسیدن به میللی دوشونجه است ما همه زندانییم همه برده ایم‌ بازار تبریز مستعمره تهران و اصفهان است.مکتب شیطانی شعوبیه برای ما تورکان مسلمان فلسفه،حکمت،عرفان، اسلام،تاریخ و اخلاق مجعول و قلابی سنجاق کرده است تمام تدبیر ما را تسخیر کرده اند حتا شعوبیه مدرن پرچم شیر و خورشید تورکان را از آن خود کرده اند. برای رهایی و آزادی می بایست در کلمات، ملّی شویم.

 

اسلام ملّی۱

کیملیک و یالاواجلیق(هویّت و نبوّت)
متن تحریر و تلخیص یافته سخنرانی
تورکی به مناسبت میلاد پیامبر اسلام



گر نبودی کوشش احمد تو هم
می پرستیدی چو اجدات صنم
اولماسایدی احمدین ال توتماسی
بوتله رین سنده اولایدین آیناسی (مولانا)


به همه مومنان به حضرت محمّد(ص)، خصوصا مسلمانان تورک، عرب، پاکستانی و ...زادروز نبی اسلام را تبریک عرض می کنم. موضوعی که می خواهم طرح کنم هویّت و نبوّت (کیملیک و یالاواجلیق) و نسبت میان این دو هست. در فارسی مجوسی هندی واژه پیامبر یا پیغمبر که ترجمه رسول است با یالاواج در تورکی به معنای یول +آو+ اج یعنی، راهنما و صاحب راه از منظر حمل معنایی و ژرفای مفهوم بسی تفاوت دارد. یالاواج یعنی، کسی که صاحب راه و مکتب است. تنها پیام آورنده محض نیست. نبی اسلام آنگاه که از بالای کوه سرازیر می شود اعراب در بحران هویّت(کیملیک)زندگی می کردند برای این مدّعا ابتدا از نهج البلاغه سپس از قرآن دلیل می آورم:در خطبه دوم که وصف اعراب پیش از اسلام است می خوانیم:أَرْسَلَهُ بِالدِّينِ الْمَشْهُورِ وَ الْعَلَمِ الْمَأْثُورِ وَ الْكِتَابِ الْمَسْطُورِ وَ النُّورِ السَّاطِعِ وَ الضِّيَاءِ اللَّامِعِ وَ الْأَمْرِ الصَّادِعِ(خدا حضرت محمّد را با دینی آشکار و نشانه ای پایدار و قرآنی نوشته شده و نوری درخشان و چراغی تابان و فرمانی قاطع فرستاد) إِزَاحَةً لِلشُّبُهَاتِ، (تا شکّها را بزداید) وَ احْتِجَاجاً بِالْبَيِّنَاتِ(با دلایل روشن استدلال کند) وَ تَحْذِيراً بِالْآيَاتِ(با آیات به احتیاط فراخواند) وَ تَخْوِيفاً بِالْمَثُلَاتِ (از کیفر بترساند) وَ النَّاسُ فِي فِتَنٍ انْجَذَمَ فِيهَا حَبْلُ الدِّينِ (خدا نبی اکرم را زمانی فرستاد که مردم در فتنه ها بودند فتنه یعنی، فریب خوردن، طناب دین پاره شده بود) وَ تَزَعْزَعَتْ سَوَارِي الْيَقِينِ (ستونهای یقین تکان می خورد یعنی، ناپایدار بود) وَ اخْتَلَفَ النَّجْرُ(کؤک) در ریشه و هویّت و کیملیک اختلافی بود، بحرانی در هویّت بود. نجر یعنی، ریشه و بن نجّار از همین کلمه است یعنی، تراشنده ریشه درختان) وَ تَشَتَّتَ الْأَمْرُ (دستور پراکنده بود یعنی، معلوم نبود فرمان دست کیست) وَ ضَاقَ الْمَخْرَجُ (راه نجات تنگ بود یعنی، هر کسی روی نجات را نمی توانست ببیند) وَ عَمِيَ الْمَصْدَرُ (سرچشمه معرفتها دیده نمی شد) فَالْهُدَى خَامِلٌ(هدایت کور بود) وَ الْعَمَى شَامِلٌ(و کوری همه جا گیر بود) عُصِيَ الرَّحْمَنُ(اندیشه رحمانی یعنی، خیر و فضیلت مورد عصیان و سرپیچی بود) وَ نُصِرَ الشَّيْطَانُ(اندیشه شیطانی یعنی، شرّ و رذیلت یاری می شد) وَ خُذِلَ الْإِيمَانُ(ایمان خوار بود لذا عربها قدرتی نداشتند چون ایمان قدرت بود)... فَهُمْ فِيهَا تَائِهُونَ(عربها سرگشته و گیج و منگ بودند چون هویّتشان در ابهام بود) حَائِرُونَ(در سرگشتگی بودند) جَاهِلُونَ(نادان بودند) مَفْتُونُونَ(به دلیل نداشتن اجماع در هویّت مدام فریب می خوردند) فِي خَيْرِ دَارٍ(در بهترین سرزمین بودند یعنی، کعبه و خانه خدا بودند) وَ شَرِّ جِيرَانٍ (با بدترین همسایگان منظور اهل الفرس یا همان فارسی هندی مجوسی بودند که بعدها نامه پیامبر را پاره کردند) نَوْمُهُمْ سُهُودٌ(خوابشان بیداری کشیدن بود این همسایه بد، خواب را از چشم عربها ستانده بودند) وَ كُحْلُهُمْ دُمُوعٌ (سرمه چشمان اشک ریختن بود به خاطر دخالت و شرارت فارسی مجوسی هندی در سرنوشت اعراب اینان روی زیبایی و سعادت را نمی دیدند) بِأَرْضٍ عَالِمُهَا مُلْجَمٌ (کاری کرده بودند که در سرزمینشان به دهان عالمان لجام و زیپ زده بودند) وَ جَاهِلُهَا مُكْرَمٌ(و جاهلان عزیز و گرامی بودند) مولانا تعبیر نیکویی در همین خصوص دارد:


احمقان سرور شدستند و ز بیم*
عاقلان سرها کشیدند اندر گلیم


تورکها مثلی دارند می گویند آغیل اولماسا بدن عذابدادیر وقتی عقل نباشد بدن در عذاب است حکمرانی ناعاقلانه، عزلت عاقلان و تعطیلی خرد و خلاقیّت و ...را به دنبال دارد. نبی اکرم آمده بود تا اعراب را از بحران هویّت برهاند آمده بود به آنها یاد دهد از خودتان بپرسید شما که هستید؟ در کجا هستید؟ با که برای که برای چه هستید؟ کجا می خواهید بروید؟ هم نوع سوالها را تصحیح کرد هم پاسخی درخور به آنان داد عقلانیّت عربی را از حیرت رهانید.گنجینه های خرد آنان در خودشناسی و خودآگاهی شوراند. به برکت آن هویّت یابی، اعراب به ایمانی راسخ دست یافتند و مسلمان و مومن شدند و اسلام را به خارج از جزیره العرب بردند و اینک به برکت درک مدرن از آن در ثروت و رفاه می زیند. تورکان به خاطر اشتراک در مفاهیم با جان و دل آنرا پذیرفتند و بسط دادند.در آیه 105 سوره مائده می خوانیم:یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم:ای مومنان! بر شما باد خودشناسی،خودیابی و خودآگاهی.زیرا آدمی تا خود، خویشتن و هویّت خویش را نشناسد نمی تواند خدای خویش را نیز بشناسد

 


فلسفه ملّی(تورکی اسلامی)۳۲
تقابل فلسفه ملّی تورکی اسلامی با فلسفه غربی مسیحی صلیبی۱۱



کثیری از فیلسوفان غربی کشیش و کشیشانشان، فیلسوفند. تبلیغ سکولاریسم توسّط پاره ای از روشنفکران آذربایجان و قرار گرفتن فرانسه(مهد سکولاریسم ستیزه گر) در کنار ارمنیهای تروریست در ماجرای قره باغ پرده از یک نقطه ظریفه دارد و آن همگنانی و همعنانی عامدانه یا غافلانه آنان با کانون شعوبیه است. ملّی گرایان غیراسلامی و غیر مکتبی خواسته و ناخواسته در خدمت اندیشه هویّت کش، چپاولگر، استعماری و استحماری و استثماری غرب و فلسفه ملّی آنان هستند که هویّت ما را هویّت نمی دانند. اومانیسم و انترناسیونالیسم آنها، دروغی عظیم برای نفی هویّت و طرد کیملیک ماست تا در یک بشریّت موهوم که نیست محو و نفی شویم. همین برتراندراسل می گفت: نفت از آن تمدّن است مال حسن و حسین و فلان قبیله و فلان ملّت نیست مال صنعت و بشریّت است. یعنی، نفت مال ماست چون ما صنعت داریم و ما مصرف می کنیم.فلسفه ملّی تورکی اسلامی، آدمیان را به برپایی مدینه فاضله، دستیابی به قیزیل آلما، فضیلت، سعادت و رحمانیّت می انگیزاند در حالی که فلسفه آنانپس از استخدام مسیحیّت ملّی به تمامی در عین برخاستن از نیروهای شرّ، تورکام مسلمان را به رذیلت و شرارت منتج می گرداند. پیش از پیدایش چنین فلسفه ای در غرب، بانیانش به حمایتِ مسیحیّت در به کام کشیدنِ دنیا و خلقِ سیستم کاپیتالیسم نیاز داشتند، کاتولیک به چنین نگرشی و رویّه ای راه نمی داد اینان در جهتِ پیشبردِ اهدافِ فرهنگی و اقتصادی و استعماری خویش پروتستانتیسم را پروراندند. زیرا به فتاوای کشیشان حاجت داشتند بر همین مبنا لوتر را در آلمان، ولتر را در فرانسه، کالون را در انگلیس و آراسموس را در هلند به صحنه آوردند برای نخستین بار لوتر فتوای حلالیّتِ ربا را صادرکرد.چنین فتوایی نوعی سنّت شکنی در فهمِ دینی بود زیرا یهود، اسلام و مسیح هر سه ربا را حرام می دانستند امّا در هر کدام مفسّرانِ رسمیِ دین با توجیهی و تفسیری راه را بر این پدیده شوم می گشودند یهود می گفت: ربای یهود از یهود حرام است امّا اگر یهود از غیرِ یهود بابتِ پول قرضی پولی مضاف یا مضاعف، همان ربا را نگیرد باید دستِ او را قطع کرد همین فهم دنیاگرایانه در مسیحیّتِ پروتستانتیسم با یهودیّتِ رباگیر از غیریهود ناگهان از در صلح و آشتی درآمدند و در غارتِ هویّت و به یغمابردن ثروتِ تورکانِ مسلمان دست به تأسیسِ بانکها زدندپولها را از دولِ ثروتمند، عموما تورک و مسلمان مکیدند همینک کثیری  از آدمیان بدهکار بانکها هستند در کثیری از ممالک با در انداختنِ جنگهای ساختگی به بهانه های واهی هم خون ریختند هم اسلحه فروختند هم در آبادانی پس از جنگ با دادنِ تسهیلاتی آن کشور را مدیونِ خود ساخته هم شرکتهای خویش را جهتِ عمران برای آنجا گسیل داشتند اینان رونقِ اقتصادی را چنین معنامی کردند اکراین یک نمونه بارز عینی در وحدتِ ارتودوکس مسیحی با پروتستانتیسم و کاتولیک صلیبی است. پروتستانتیسم و کاتولیک صلیبی هرگز تصمیم به محو کامل ارتدوکس مسیحی(روس)نگرفته است. زیرا مسیحیّت بزرگترین مانع و رادع است.مسیحیّت حلقه اتصال روس و غرب است. تأسّف باد که بازندگان این جنگ همچنان شهیدانی از تورکان مسلمانِ از چچن و تاتار و ...با نامهای محمّد و ...هستنداینان پیش از این در دلِ تئوریِ تشییع خدا برای تسخیرِ طبیعت زودتر به سلاحهای مرگبار دست یافتند تا اندیشه های استعماری، استحماری، استثماری خویش را با اسلحه پیش برند. دیگر به تعبیرِ کوراوغلو وقتی برای نخستین بار سلاح را پیشش آوردند گفت: دیگر مردانگی از عالم رخت بر بست. اینان فتوت را برچیدند.چرا بزرگانِ جهانِ تورکی اسلامی می گویند: امکان جهان عادلانه دیگری وجود دارد. تشخیص صائبی از درد است. یعنی، یک اعتراض به نظم و تنظیمِ قدرتِ جهانی و تجمّعِ فسادآور و ویرانگرِ قدرت در شورای امنیّت و حقّ وتو است. بگذریم از برخی مظاهرِ فریبنده تمدّنِ غرب چون جادّه ها و خودروها و فرودگاههای خوب و راحت...اینها همه برای راحتی و تن آسایی خودشان با تاراج ما پدید آمده است در درون، حامل و قابل و واجدِ یک مفکوره خطرناک هستند و آن استعمار، استثمار، استضعاف و استحمار دیگر ملل خصوصا جهان اسلام تورکی عربی پاکستانی استهر کسی به گذشته اش تکیه کند آینده اش را گم نکند. (گئچمیشینه دالدالان گله جه گین ایتیرمز) فارغ التحصیلان و دانشگاه دیدگانِ ما خصوصا طبقه جوان از اندیشه ملّی ما، منابع و مصادرِ سترگِ ما، فلسفه ملّی، حکمت ملّی، عرفان ملّی مان با تأسّف در غفلتند.به هر روی آنان همان کتابهایی را می خوانند که آن فلسفه، مادر شعوبیّه دست به نگاشتنِ آنها زده اند ما هم غافلانه با آن کتابها زیست کرده ایم و رساله ها و مقاله ها و کتابها نگاشته و کنگره ها، همایشها و سمپوزیومها در ترویج آن برپاداشته ایم.


فلسفه ملّی (تورکی اسلامی)۳۴
نظری بر اصناف مدینه های جاهله
از منظر فارابی

 

 

براعت استهلال این مقال:


شعری از دوست فرزانه
رعا اوجاق

آی عزیز آنا!!!


بو دۆنیا، دئدیگین اوْ دۆنیا دئییل!
ترسه دیر هر نه یی، آی عزیز آنا!
دئمیشدین یاخشی اوْل، یاخشیلار گلسین
لاپ چیخیب سفئیی، آی عزیز آنا!

دئدیگین بهشتدن خبر چیخمیری
پیس له رین ائوینی آللاه ییخمیری
حاراملار حلالدی کیمسه تیخمیری
ایرین-زرداودی هئی، آی عزیز آنا!

قوْیون-قوزو داغدا ایت، قوردا دؤنۆب
قوردلار ایتدن قوْرخور ایش ترسه چؤنۆب
چوبان ساققال قوْیوب قیبله یه یؤنۆب
دای چالیر توته یی، آی عزیز آنا!

تکی بیر دئییدین دۆنیادا پیس وار
یاخشی نه جور اوْلار؟ پیس نه جور اوْلار؟
قاریشیب بیر بیره هم ناخیر، هم داوار
سالان یوْخ هئی، هئیی، آی عزیز آنا!

باخما کی، رحیمین، اللینی آشیب
کؤرپه دیر گرگی باخ سنه داشیب
نه بیلیم؟ بلکه ده یوْلوندا چاشیب
باخیرام اؤته یی، آی عزیز آنا!
چالیرام توته یی، آی عزیز آنا!!

۱.مدینه ضروریّه

**فارابی در فصل ۱۰ کتاب السیاسات المدنیّه مدن جاهلی را به ۶ مدینه تقسیم  می کند می دانیم مدینه جاهله، فاسقه، متبدله و ضالّه از دشمنان مدینه فاضله بودند اینک فارابی در پی پرداختن به اصناف و انواع مدینه جاهله یا مدن جاهلی است:

۱.ضروریّه۲.نذّاله۳.خسّاسه
۴.کرامیّه۵.تغلبیّه۶.حریّه
ابتدا از مدینه ضروریّه شروع می کند می گوید:
فالمدینه الضروریه و الاجتماع الضروریّ هو الذی به یکون التعاون علی اکتساب ما هو ضروریّ فی قوام الابدان و احرازه(مدینه ای است که اجتماعشان لازم و ضروری است تعاون آنها صرفا برای تحکیم بدنها و نیاز بدنی است.) وجوه مکاسب هذه الاشیاء کثیره:مثل الفلاحه و الرعایه و الصید و اللصوصیّه و غیر ذلک.(صورتهای به دست آوردن راه هایی جهت رفع نیازهای صرفا بدنی زیاد است:چون کشاورزی، دامداری،شکار و دزدی، نظایر آن...)

و الصید و اللصوصیّه کلّ واحد منهما امّا مخاتله و امّا مجاهره(شکار و دزدی یا در خفا و پنهانی انجام می شود یا در ظاهر و آشکارا) و منها ما تکون المکاسب للضروری فیها بصناعه واحده مثل الفلاحه وحدها او واحده اخری غیر ذلک.( گاهی راههای کسب برای تحکیم نیازهای صرفا بدنی تنها با یک حرفه مثل کشاورزی یا نظیر آن انجام می شود ) و افضل هولاء عندهم اجودهم احتیالا و تدبیرا و تاتیّا فیما یصل به الی الضروری من الوجوه التی بها مکاسب اهل المدینه( بهترین حرفه ها نزد اینان امکان چاره اندیشی، فریب و مکر بهتر  در آن فراهم می شود). و رییس هولاء هو الذی له حسن تدبیر و جوده احتیال فی ان یستعملهم فیما ینالون به الاشیاء الضروریه و حسن تدبیر فی حفظها علیهم او الذی یبذل لهم الاشیاء من عند نفسه.(  رییس مدینه جاهله ضروریه کسی است که بهترین تدبیر را جهت رفع صرفا نیازهای بدنی می کند گاهی برخی اشیاء را رایگان در اختیار اهالی قرار می دهد. مصداق معاصر مدینه جاهله ضروریه مصرف گرایی مفرط برآمده از نتایج فلسفه غربی مسیحی صلیبی است.انسان از منظر اینان یعنی،تولید زباله. فضیلتی چون قناعت که یکی از پایه های حکمت ملّی تورکی اسلامی در تدبیر منزل بوده مغفول واقع می شود.خور و خواب و خشم و شهوت نشان مدینه جاهله ضروریه می شود. نشانی که شعوبیّه در حوزه اخلاق خود را مکلّف به رواج آن می داند تا آدمیان را از حیث هویّت، شخصیّت، تحقیر و تخفیف و تضعیف کنند. مصداق دیگر نامزدهای پارلمانی ما جهت ورود به پارلمان است، دادن شام، شیرینی و روغن و برنج و ...که مردم را تحقیر و تخفیف به داشتن صرفا نیازهای بدنی دانسته تا بتواند چند صباحی بر اریکه قدرت، بی خاصیّت و بی تاثیر تکیه زنند. از فارابی بپرسید به شما خواهد گفت چنین مدینه ای راهی دراز برای رسیدن به مدینه فاضله دارد آدمیان می بایست به ارتقاء نیاز بپردازند صرفا اسیر شکم بودن چگونه می تواند آرمانهای انسانی ملّی را محقق سازد. آدمیان ثروتمند در جامعه ما خصوصا آذربایجان جز به آجر و سیمان و ساختمان سازی فکری نمی کنند کسی حالی از فرهنگ و فکر و اندیشه نمی پرسد.سوپرمیلیاردرهایی که با کتاب قهرند. امّا محقّق ما میوه فروشی می کند تا کتابش را چاپ کند.ثروتمندان ما کانون های خیریّه در امر فرهنگی ندارند همه چون کارنگی نمی شوند که فرهنگ جمع کثیری را با بنیادش از بن عوض کند.ثروتمندان ما به تعبیر دوستی فلج مغزی اند انس و الفتی با فرهنگ و فکر و اهالی هنر ندارند اما در این بین نوادری هم هستند چون مردانی آذر پدر معنوی هزاران دانش آموز که ساده زندگی می کند از برای بزرگداشتش در تبریز از همه سپاس.

 

باری مولانا می گفت:
آدمی اوّل حریص جان بود*
زان که قوت نام غذای جان بود
چون به نادر گشت مستغنی ز نان*
طالب نام است و مدح شاعران

آی آدمها که در قلمرو شکم و اقلیم ثروت اندوزی اسیرید شمایان کی فرصت و فراستی خواهیدآفرید از برای تعالی خویشتن، ایجاد فهم ملّی( میلّی دوشونجه)

فلسفه ملّی(تورکی اسلامی)۳۵

اصناف مدینه های جاهله از منظر فارابی۲

 

 

خواجه در عیب است غرقه تا به گوش

خواجه را مال است و مالش عیب پوش

(مولانا)

۲. مدینه نذّاله(کاپیتالیسم)

نذّاله در لغت به معنی فرومایه و پست است یعنی، جامعه منحط.فارابی در فصل ۱۰ کتاب السیاسات المدنیّه، مدن جاهلی را به ۶ مدینه تقسیم می کند که در نوبت پیشین مدینه الضّروریّه را بازکردیم. مدینه فاضله فارابی۴ مدینه معارض یا معاند داشت که عبارت بودند از مدن جاهله، فاسقه، متبدّله و ضالّه. اگر در مدینه ضروریه مردم صرفا به نیازهای ضروری مشغول بوده و تنها در رفع حاجات اولیه می کوشیدند و جز حاجات و نیازهای اولیه به چیزی دیگر نمی اندیشیدند در مدینه نذاله عادت مالوف جمع آوری ثروت و تن آسایی و تن پروری و انباشت سرمایه است. توسعه اقتصادی تنها برای رفاه نیست بلکه هدفی اصیل می شود که واجد مطلوبیّت ذاتی می گردد. علاقه به توانگری، بخل در خرج کردن و مصرف سرمایه تنها برای نگه داشتن بدن و مابقی برای انباشت و ذخیره مال برای وراث از ویژگیهای مدینه نذاله جاهله فارابی است. وظیفه حاکمیّت در چنین جامعه ای حفظ موقعیّت توانگران و ثروتمندان است. معادل امروزینش نظام سرمایه است. سیطره کاپیتالیسم بر حیات و ممات آدمی از مصادیق مدینه نذّاله جاهله است. مارکس مرده اما مارکسیسم و نئومارکسیستها که نمرده اند مارکس معتقد بود نظام کاپیتالیستی یک نظام هرج و مرج است و تنها راه اصلاح آن اعدام آنست. زیرا برای طبقه زحمتکش یک نظام دوزخین است. فلسفه ملّی غرب و مسیحیّت ملی و الیگارشی یهودی، همه هستی اعمّ از معنوی و مادّی را در خدمت کاپیتالیسم می خواهد.سودهای کلان و غیرقابل محاسبه، تجارت جنگ مسلمانان با اسرائیل، جیب حاکمان مرتجع مسلمانان، ماسونها، یهودیها و جهان کاپیتال را در آن واحد پرمی کند. بهانه به دست اسرائیل می دهد تا با حملات هوایی به غزّه ملّت بیچاره را از هستی ساقط کند.حمله به یک بیمارستان تنها و تنها از دل یک نظام کاپیتالیستی معتقد به حقوق بشر برآید. بعد از اتمام ماجرا هر دو بانگ پیروزی سردهند. ماشین جنگ باید روشن بماند زیرا جنگ مادر تمدّنها و تضمینگر ادامه حیات نظام کاپیتالیست غرب است. تجارت جنگها و بخصوص جنگ خاورمیانه در شکل گیری و مدرن شدن نظام کاپیتالیسم جهانی تاکنون نقش اصلی را بازی کرده است. تجارت جنگها و قربانی شدن ملل تحت ستم و تولید هرچه بیشتر برده و سیاهی لشگر، لازمه نظام سرمایه داری است. تنها و تنها عقلانیّت اعتدال اندیش معرفت اندیش تورکی محنّک و مجرّب در دیوان سالاری عثمانی است که می تواند آب لطف و صلح را بر این آتش ریزد و جهان را امن سازد. صلح خاورمیانه مساوی است با فروپاشی غرب. کاپیتالیسم جهانی از همه چیز می خواهد سودببرد مانند دندان پزشکی است که هم از کشیدن دندان سود برد و هم از گذاشتن دندان. بیشترین نفع نظام کاپیتالیسم،تجارت جنگ بوده است.

اینک مدینه نذّاله:

اجتماع اهل النذّاله هو الذی به یتعاون علی نیل الثروه و الیسار و الاستکثار من اقتناء الضروریّات و ما قام مقامها من الدرهم و الدینار.و جمعها فوق مقدار الحاجه الیها، لا لشیء سوی محبّه الیسار فقط و الشحّ علیها. و ان ینفق منها الاّ فی الضروری ممّا به قوام الابدان. و ذلک امّا من جمیع وجوه المکاسب و امّا من الوجوه التی تتاتی فی ذلک البلد.و افضل هولاء عندهم ایسرهم و اجودهم احتیالا فی بلوغ الیسار و رئیسهم هو الانسان القادر علی جودة التدبیر لهم فیما یکسبهم الیسار و فیما یحفظه علیهم دائما. و الیسار ینال من جمیع الجهات التی منها یمکن ان ینال الضروری و الفلاحه و الرعایه و الصید و اللصوصیّه ثمّ المعاملات الارادیه مثل التجاره و الاجاره و غیر ذلک. مدینه فرومایگان است اجتماعشان از برای تعاون در دست یازیدن بر ثروت، مکنت و فزونی در کسب درهم و دینار است.اندوختن سرمایه نزد اینان بیش از اندازه ای است که بدان حاجت دارند.تکاپوی آنان تنها برای آزمندی دست یازیدن به آن اندوخته ها و سرمایه هاست. آنان همان اندوخته ها و سرمایه ها را نه تنها انفاق نکنند بلکه صرفا در جهت پایداری و قوام بدن خرج کنند.دیگر مانده سرمایه و سود را نیز انباشت کنند دست یازیدن این گروه به سرمایه و ثروت به هر طرق و وسیله ممکن حاصل می شود.شاید از روشهایی بهره بردند که از روشهای مرسوم آن منطقه یا آن کشور باشد.در نزد این جماعت، برترین پیشه ها، برترین آدمها آنهایی است که ثروت بیشتری دارند و در رسیدن به ثروت از بهترین تدبیرها استفاده می کنند. حاکم در مدینه نذاله کسی است که سردسته مافیاست تمام ثروت به او ختم می شود.حاکم کسی است که بهترین تدبیر را در کسب ثروت و حفظ آن دارد.دست یازیدن بر این نوع توانگری و سرمایه داری به هر روشی چون کشاورزی، دامداری،شکار و دزدی (اختلاس) ممکن و مطلوب است. پس از آن معاملات ارادی داد و ستد و اجاره و نظایر آن انجام می شود